یادداشت

قانون در محکمه وجدان ؛ نقد فیلم سرخ ‌پوست 

نگاهی به فیلم سرخ ‌پوست 

«سرخ‌پوست» دومین ساخته بلند «نیما جاویدی» را می‌توان اثری سهل و ممتنع دانست؛ سهل از این جهت که در کل فیلم تنها شاهد سه شخصیت اصلی یعنی رئیس زندان (نوید محمدزاده)، مددکار (پری‌ناز ایزدیار) و زندانی هستیم؛ آن هم در زندانی خالی از جمعیت. ممتنع نیز درست به همین جهت که نویسنده و کارگردان از این سه شخصیت و همین یک زندان چنان داستان پر تعلیق و پر کششی را بیرون می‌کشد که بییننده را بیش از ۹۰ دقیقه مشغول خود می‌کند. شاید به همین علت است که این فیلم سیمرغ بلورین «جایزه ویژه هیئت داوران» را در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به خود اختصاص داد.

علاوه بر طراحی صحنه و فیلم‌برداری خوب، نقطه قوت اصلی این فیلم در فیلمنامه‌ تعلیقی‌اش بوده که با گره‌افکنی زنجیره‌ای همراه شده است.

اولین گِرِه فیلم آن‌جا شروع می‌شود که به «نعمت جاهد» (رئیس زندان) که مشغول اسباب‌کشی به زندان جدید است، اعلام می‌‌شود به زودی از پست ریاست زندان به پست ریاست شهربانی ارتقاء خواهد یافت. درست در همین لحظات استثنائی که او در حیرت غریبی به سر می‌برد و به طرز پنهانی مشغول شادی و بی‌قراری است، خبر می‌رسد که یکی از زندانیان اعدامی مفقود شده‌است. حال نه تنها این شادی در کام او زهر می‌شود که اگر تکلیف این زندانی روشن نشود، نعمت جاهد به حالت تعلیق خدمتی درآمده و شغل خود را نیز از دست خواهد داد.

در ادامه جزئیات داستان لو می‌رود

ضد قهرمان فیلم (نعمت جاهد/ نوید محمدزاده) از نگاه مافوقش چنان قوی عمل کرده‌است که زودتر از موعد مستحق ترفیع درجه و مقام شده ‌است. چنین موقعیت استثنائی چنان به مذاق این شخص خوش آمده است که تقریباً تا آخرین سکانس‌های فیلم نمی‌تواند بپذیرد «احمد سرخ‌پوست» حق دارد از زندان بگریزد!

 در این بین اما آنچه هنر نویسنده بوده این است که ضد قهرمان فیلم را به صورت قطره‌چکانی اما نه خسته‌کننده و شعاری با ندای درونش روبرو می‌کند. برای «نعمت جاهد» کار آنجایی سخت و سخت‌تر می‌شود که با حضور مددکار اجتماعی زندان آهسته‌آهسته درمی‌یابد که زندانی فراری (احمد سرخ‌پوست) بی‌گناه است.

همینجاست که پای بحثی مهم در «فلسفه حقوق» به این فیلم باز می‌شود! با توجه به این که قانون چیزی جز متن نیست و مجریان آن چاره‌ای جز رجوع به همین متن و تفسیر آن ندارند، لذا در موارد متعددی بین ایجاد نظم (ناشی از عمل به ظاهر قانون) و رعایت عدالت (ناشی از عمل به هدف، مقصد و روح قانون) تعارض پدید می‌آید. تعارضی که یک حقوقدان یا مجری قانون را دچار سردرگمی و سؤالات متعددی می‌نماید.

 آیا چنین شخصی موظف به اجرای بی‌کم‌ و کاست قانون بوده یا اینکه علاوه بر رعایت قانون باید به ندای وجدانی عدالت و انصاف نیز پاسخ دهد؟ اگر متن قانون یا اجرای آن غیرعادلانه به نظر ‌رسید چه باید کرد؟ اگر اجرای قانون با اقتضائات اخلاق و انصاف نخواند، باید آن را رها نمود و جانب حقیقت و اخلاق را گرفت؟

مرحوم دکتر کاتوزیان بر این عقیده بود که باید از قواعد حقوق مرکب راهواری برای اجرای عدالت ساخت؛ او معتقد بود قاضی باید به نحوی قانون را تفسیر نماید که با اقتضائات عدالت موافق افتد. از این رو بیان می‌داشت: «در واقع آن چه به حقوق شرافت می‌بخشد عدالت است و این که بتوانیم از حقوق پلی به عدالت بزنیم.»

اگرچه نعمت جاهد بارها اعلام می‌کند که به من مربوط نیست چه کسی گناهکار و چه کسی بی‌گناه است و من فقط باید حکم قاضی را اجرا کنم، امّا دو عامل به او کمک می‌کند تا پاسخش به این سؤال عوض شود:

در سکانسی در میانه فیلم همین شخص به شکل تصادفی در سلولی از سلول‌های زندان گیر می‌افتد. در این سکانس از یک طرف او را هول و ترس بی‌پناهی و تنهایی برمی‌دارد و از طرف دیگر یاد احمد سرخ‌پوستی می‌افتد که بی‌گناه اسیر زندان شده است. همین همذات‌پنداری زمینه را برای ضد قهرمان فیلم مهیا می‌سازد تا بتواند به دنیای باطنی خود ورود کرده و با وجدان خویش خلوت کند.

عامل دومی که به نعمت جاهد کمک می‌کند تا دوباره به این سؤال کلیدی فکر کند، علاقه‌ای است که او به مددکار زندان پیدا می‌کند؛ دختری که زیرکانه و برای پنهان نگه‌داشتن احمد سرخ‌پوست به رئیس زندان نزدیک می‌شود و او را در دام عاشقانه‌ای می‌اندازد که نتیجه‌اش افزایش رقت قلب جاهد است.

همین دو عامل باعث می‌شود او اجرای عدالت را بر اجرای وظیفه‌اش که زندان‌بانی و مدیریت زندان است ترجیح دهد و در سکانس پایانی فیلم و درست در همان لحظه‌ای که احمد سرخ‌پوست را می‌یابد، رهایش کند.

به نظر می‌آید تمام هنر کارگردان این فیلم در همین است که توانسته ‌است به خوبی مخاطب خود را درگیر این سؤال فلسفی بکند؛ این‌ سؤال که در هنگام تزاحم بین اجرای دقیق قانون با رعایت عدالت کدام‌یک را باید ارجح دانست؟ سؤالی که پاسخ به آن می‌تواند جان «احمد سرخ‌پوست‌»های فراوانی را در جامعه ما گرفته یا به آن‌ها جانی دوباره ببخشد.

سید سبحان هوشیار امامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا