یادداشت

یادداشت وکیل حسین عسکری راد در سوگ مرحوم نعمت احمدی؛ تمام خاطرات کودکی

وکلاپرس- وکیل حسین عسکری راد  به منظور گرامیداشت یاد و خاطره مرحوم نعمت احمدی نسب، در کانال تلگرامی اش یادداشتی در سوگ همکارش منتشر کرده است،

به گزارش وکلاپرس دکتر نعمت احمدی نسب روز ۳۱ شهریور ماه پس از یک دوره بیماری، در ۶۸ سالگی چشم از جهان فرو بست.

در همین راستا وکیل حسین عسکری راد، عضو سابق هیأت مدیره کانون وکلای مرکز و فعال صنفی در یادداشتی به نقل خاطرات دوران کودکی تا جوانی که با مرحوم نعمت احمدی همراه بوده است، پرداخته است.

بیشتر بخوانید:

متن این یادداشت را در ادامه مشاهده می کنید:

دکتر نعمت احمدی برای همه، شاید یک همکار و دوست یا همکلاسی بود اما برای من، تمام خاطرات کودکی ام بود. با مرگ رفیقم گویی کودکی و نوجوانی من برای همیشه حذف شد.

از دوسه سالگی که کودکان امکان برقراری رابطه اجتماعی دارند، نعمت اولین دوست در خاطرات من بود، خنده ها و گریه های شادمانه مشترک، سپس دبستان روستا که همه پایه ها در یک کلاس می نشستیم، وانگاه امتحان نهایی ششم دبستان و باید برای ادامه تحصیل به زرند میرفتیم.

از روستا با دوچرخه با چند نان مادرپز و اتاق اجاره ای که در ان سنین باید مشترکا مدیریت میکردیم آنگاه به کرمان آمدیم باز هم، هم مدرسه و هم خانه، بازهم هفته ای یکبار مراجعت به روستا و بازگشت با سفره ای نان و ادامه درس و مشق.

البته نعمت کمی از از من بزرگتر بود و الگویی مناسب و راهنمایی صدیق و پر انرژی برای من. در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و خوابگاه امیرآباد بازهم باهم و الگوی من بود

میخواستیم وکیل شویم سنمان کم بود هر دو سنمان را از طریق دادگاه زرند زیاد کردیم و کانون وکلا اسم نوشتیم انقلاب از هم دورمان کرد اما رفاقت قدیمی که گسسته نمیشود.

اکنون تمام این خاطراتی که تنها شاهد صدیقش نعمت بود بهمراه او به خاک سپرده میشود از بد حادثه در سفری دوردست هستم امروز را به بحرالمیت رفته بودم خاطره شیرین و منحصر به فردی بود که در بازگشت با خبر درگذشت رفیقم مواجه شدم، در سفر اندوه این پریشانی بیشتر آزارم میدهد.

نعمت جان،تو خاطراتمان را بردی رفیق!!

آن بازی های کودکانه، آن قایم باشک های خالصانه روستائی، آن تنها ماندن های پایان هفته وآن درس خواندن های کنکوری و آن برف های سال پنجاه که چندروز بی پول و بی غذا باهم سرکردیم.

اما فردای همان روز با لباس های اتو زده ای که شب قبلش زیر رختخواب گذاشته بودیم به مدرسه میرفتیم. شادی، بخش جدایی ناپذیر زندگیمان بود. دانشگاه و خوابگاه و اتاق کوهنوردی، من هنوز کوه پیمایی میکنم و آنرا مدیون تو هستم گرچه تو دیگر کوه نمیرفتی ولی راه کوه را تو بمن نشان دادی.

تو باغ پسته بنیان کردی و من نیز بازهم راه تو را رفتم. شاید هیچکس به اندازه من نداند که چقدر برای باغت زحمت کشیدی و اکنون آغاز بهره مندی و آرامشت بود اما چه زود به آرامش ابدی پیوستی. من فقط برایت اشک میریزم رفیق خوب و بامرامم.

تو در هر جمع و مجلسی حرف های شیرین برای گفتن داشتی، خوش مشرب و بذله گو با انرژی حتی در بستر بیماری نیز با امید فراوان گفتگو کردی و قول دادی که بیماری را شکست بدی. من هرگز هیچ کجا و هیچکس مثل تو را نخواهم داشت.

بدرود قدیمترین من. غمت بر نهانخانه دل نشیند

‫۳ دیدگاه ها

  1. زنده باشید ؛
    شما حق دوستی را ادا کردید.
    تجسم اینهمه خاطرات دوران متفاوت ، در فقدان چنین دوستی ، بسیار غم انگیز است. عمرتان شیرین و روان پاک انسان برجسته ، شاد باد🖤🙏

  2. اخراج چنین انسانهای آزاده و عدالتخواه ننگی برپیشانی مسببان هست ولی او به عهدش که عدالتخواهی بود وفا کرد وخدا اهل میثاق را دوست دارد. روحش شاد

  3. خدا رحمتشون کنه. انشالله که روحشون قرین آرامش باشه. ایشون هم مدرس
    حقوق بودند و هم کار کشاورزی انجام می دادند. بسیار انسان افتاده و متواضعی بودند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا