«هندی و هرمز» کودکهمسری، کودکبیوگی و مرگ
هندی و هرمز نام فیلمی از سینمای هنر و تجربه به کارگردانی عباس امینی داستان دو کودک(هندی دختری ۱۳ ساله و هرمز پسری ۱۶ ساله)که بنا به سنتها و با رسیدن به سن قانونی برای ازدواج در ایران با یکدیگر ازدواج میکنند. داستان از شب عروسی آغاز میشود، شبی که دو کودک را به یکباره از دنیای کودکی به دنیای ناشناخته بزرگسالی وارد میکنند. عروس و داماد در شب عروسی با یکدیگر حرف نمیزنند و نمیتوانند ارتباط برقرار کنند. روزها نیز همینگونه است تا اینکه مادر هندی به هندی میگوید که باید با همسرش صحبت کند. روزها تازهعروس به مدرسه میرود و تازهداماد به دنبال کار و تامین معیشت خانواده است اما مسیر برای آنان بسیار سخت و ناهموار است چرا که آنان به اقتضای سن آمادگی ورود به دنیای بزرگسالان را ندارند و مهارتهای زندگی بزرگسالی را نیاموختهاند. دختر بچه داستان از سوی مدرسه تهدید به اخراج میشود و به او گفته میشود که نباید در مدرسه با همکلاسیهایش از مسائل ازدواج صحبت کند نباید حلقه دستش کند و همسرش نباید جلو مدرسه به دنبالش بیاید. به راستی چرا؟ مگر جز این است که ازدواج برای کودکان نیست؟
هندی و هرمز آنقدر کودک هستند که توانایی و مهارت ارتباط برقرار کردن و صحبت کردن با یکدیگر را ندارند؛ لذا وقتی هرمز برخلاف خواست مدیر بعد از تعطیلیه مدرسه به دنبال هندی میآید اولین اختلاف بین آنها اتفاق میافتد و با یکدیگر درگیر میشوند، هندی کودکانه هرمز را کتک میزند و موهایش را میکشد و دعوا با وساطت مادرزن پایان مییابد، اما هرمز قهر میکند و شب به خانه نمی آید.
در نهایت با بازی کردن است که هندی و هرمز میتوانند با یکدیگر ارتباط عاطفی و جنسی برقرار کنند. شروع ارتباط جنسی دو کودک همراه با آسیب های جسمی و روانی بر بدن آنان است و «خونریزی» نمود تصویری این آسیبهاست. هندی به علت رابطه جنسی آسیب میبیند و هرمز در جستجوی وافر برای کار، کتک میخورد و دچار خونریزی میشود.
هندی دائم در ترس اخراج از مدرسه است و هرمز در جستجوی کار، با نگاه پر حسرت به موتور سیکلت مدلبالای دیگری، باید زندگی بزرگسالی را با سختی بگذرانند. اوضاع زمانی بغرنجتر میشود که متوجه میشوند هندی باردار است؛ چرا که هیچ کدام آموزش جنسی مناسب نداشتهاند و با این اتفاق هندی از مدرسه اخراج میشود و مجبور به ترک تحصیل میشود و هرمز ناامید از یافتن کار مناسب، به قاچاق و فروش خاک هرمز روی میآورد، چرا که اکنون باید به عنوان همسر و پدر، معیشت زندگی را تأمین کند.
هرمز در تلاشی نافرجام برای فروش خاک به دریا میرود و جسد او به ساحل میرسد و زندگی و آینده هندی که اکنون کودکبیوهای همراه با یک بچه است، در هالهای از ابهام قرار میگیرد. آینده ای که با تجربه ازدواج، مرگ همسر و به دنیا آوردن فرزند به تنهایی در کودکی نشان از راهی بسیار سخت برای دختربچه دارد. هرچند پوشیدن لباس مدرسه و رفتن هندی با بچهاش به مدرسه، شاید کورسوی امیدی را در دل بیننده روشن میکند.