سزادهی و بازدارندگی؛ افسانه یا واقعیت؟
دکتر حمیدرضا نیکوکار
مدرس دانشگاه آزاد اسلامی(واحد تهران مرکز) و محقق کیفرشناسی مرکز ماکس پلانک آلمان
در مراجعه به محاکم کشور آنچه بیش از همه به چشم میآید، غلبه بینش سنتی در تعیین مجازات و نیز این نکته است که در باور عمومی و اغلب قضات، مجرم باید به «سزای» عمل خود برسد. همچنین اغلب بر این عقیدهاند که اگر مجرمی مجازات نشود دوباره دست به عمل مجرمانه خواهد زد و دیگران نیز به انجام جرم ترغیب میشوند (رویکرد بازدارند).
اما این مبانی کیفری در عمل تا چه حد تأثیرگذار بوده و چنین گفتمانی چقدر به واقعیت نزدیک است؟
کیفرگرایی و افکار عمومی
افکار عمومی در سطوح مختلف عدالت کیفری تأثیرگذار است. مثال بارزی که میتوان به آن اشاره کرد ماجرای قتل «روحالله داداشی» به دست فردی بود که کمتر از ۱۸ سال سن داشت و فرزند طلاق بود. در آن ماجرا رسانهها افکار عمومی را به این سمت سوق دادند که این فرد باید محاکمه و اعدام شود و در کمتر از ۹۰ روز نیز مرتکب در ملأ عام اعدام شد.
کیفرگرایی درحقیقت تمایل شدید و خواست باطنی ما به کیفر دادن است، آن هم نه کیفرهایی که رنگوبوی ترمیم داشته باشد بلکه کیفرهای تقریباً شدید. نظام عدالت کیفری نسبت به وقوع جرم پاسخهای متفاوتی میدهد؛ گاه ممکن است مجرم به خواندن دو جلد کتاب یا کاشت درخت یا عذرخواهی از شاکی محکوم شود، اما در نگاه جامعه اینها مجازات نیستند. درواقع اینها «پاسخ»هایی هستند که طیفهای مختلفی دارند و در قانون مجازات اسلامی جدید نیز مورد تصریح قانونگذار قرار گرفتهاند.
اما رویکرد کیفرگرا کاری با این قبیل پاسخها ندارد و به دنبال مجازاتهای سختگیرانه مانند اعدام و زندان و شلاق است.
در کشورهای مختلف رویکردهای مختلفی در باب کیفرگرایی وجود دارد. طبق آمار ۴۹ درصد از افراد در ۶ کشور آمریکای لاتین از مجازات زندان حمایت میکنند و در کشورهایی که اعدام همچنان اعمال میشود افراد آن کشور نیز از اعدام بیشتر حمایت میکنند و شاید تصور میکنند بدون اعدام نمیشود زندگی کرد. نکته جالب اینکه حدود ۷۰ درصد آلمانها بعد از جنگ دوم جهانی با حذف مجازات اعدام مخالف بودند اما پس از حذف این مجازات و بعد از ۱۰ سال آمار جرم کاهش پیدا کرد.
نکته بعد این است که خیلی وقتها پاسخهایی که یک جامعه و نظام عدالت کیفری میدهد این پیام را به مردم القاء میکند که چون این مجازاتها از سوی دولت و نظام عدالت کیفری اعمال میشود و نظام عدالت کیفری کارهای عقلانی انجام میدهد، پس مجازاتهای شدید مجازاتهای درست و بهحقی است.
نتایج تحقیق دیگری نشان میدهد که مردم درباره ۱۳ جرم به لزوم حبسهای طویلالمدت باور دارند، اما آنها واقعاً چقدر از آثار سوء مجازات و چقدر از آثار پیشگیری از جرم آگاهی دارند؟
در کشور آمریکا تحقیقی انجام شد و از عدهای سؤال کردند ترجیح میدهند مالیاتی که صرف نظام عدالت کیفری میشود صرف ساختن زندان شود یا پیشگیری از جرم؟ در وهله اول نظرسنجی اکثر شرکتکنندگان به ساخت زندان تمایل داشتند. سپس این افراد را در یک کارگاه دو روزه شرکت دادند و مزایای پیشگیری از جرم را به آنها گفتند و نظرسنجی تکرار شد و بار دوم اغلب تمایل داشتند که مالیاتّشان صرف پیشگیری از جرم شود. میبینیم که آگاهی یک جامعه از نتایج مجازات تا چه حد میتواند روی نحوه کیفردهی تأثیرگذار باشد.
مبانی کیفر نه فقط سزادهی و بازدارندگی، بلکه بازپروری و عدالت ترمیمی و سایر موارد نیز هست و عدالت ترمیمی یعنی اینکه وقوع جرمی مثل کیفقاپی «سهامدارانی» دارد و این سهامداران شامل یک بزهکار، یک بزهدیده و یک جامعه محلی است که در این رویکرد آنها را صلح میدهیم. یک مثال در این مورد ترکیه است که زمانیکه رویکرد میانجیگری در سال ۲۰۱۰ به شکل قانون درآمد ۸۰ درصد دادستانها و قضات معتقد بودند این رویکرد غیرمنطقی است که فردی مرتکب جرم شود سپس او را کنار بزهدیده بگذاریم و صلح برقرار کنیم ولی درپی آموزش قضات، بسیاری از پروندههای جرائم خرد در این کشور به همین روش حلوفصل شد و توانستند بار آیین دادرسی را سبک کنند.
نتیجهبخشی رویکرد کیفرگرایی
«سزادهی» قدیمیترین و سادهترین پاسخ به جرم است: «چشم در برابر چشم» یعنی این سزا مساوی با جرم است. حال فرض کنیم شخصی که یک چشم دارد، یک چشم فردی که دو چشم دارد را نابینا کرده است، اگر قرار است مبنای مجازات، سزا دادن باشد با انجام قصاص یک نفر کاملاً نابینا میشود و یک نفر یک چشم را از دست میدهد. از طرف دیگر اگر مبنای فکری قاضی، سزادهی باشد چگونه و بر چه مبنایی میتواند بگوید «سزای» فردی که مرتکب کلاهبرداری شده 6 ماه حبس است؟ به نظر میرسد رویکرد سزادهی چالشهایی دارد که خود آن مکتب قادر به پاسخگویی به آنها نیست.
سؤال دیگر آن است که مجازات یک نفر، چگونه از ارتکاب جرم توسط دیگران پیشگیری میکند؟ آیا فردی که مرتکب دزدی میشود ابتدا مجازات این جرم را میسنجد و بعد دست به جرم میزند؟
مطالعات نشان میدهد که یکششم زندانیان تحت تأثیر الکل و مواد مخدر مرتکب جرم میشوند و چنین سنجشی را انجام نمیدهند. همانطور که همه میدانیم کشتن دیگری مستوجب قصاص است اما اگر کسی پشت سر ما بوق بزند به سراغ قفل فرمان میرویم! تحقیقات نشان میدهد که جرایم خشونتآمیز اصولاً نه بر اساس سنجش معایب و مزایای ارتکاب جرم، بلکه بر اساس احساسات قوی و آنی رخ میدهد.
نکته دیگر این است که کسانی که زندان را تجربه میکنند قبح این مجازات برایشان میریزد و اصطلاحاً میگویند: «ما زندان رفتهایم، ما را از چیزی نترسانید».
از سوی دیگر تنها حدود ۴۰ درصد بزهدیدگان وقوع جرم را گزارش میدهند و از بین آن ۴۰ درصدی هم که گزارش میدهند، یکپنجم مجرمین دستگیر میشوند. لذا این تفکر که مجازات یک مجرم «درس عبرتی» برای سایرین است، تفکر درستی نیست. حتی دیدن اعدام در ملأعام هم چندان باعث ترس بزهکار از ارتکاب جرم نمیشود، همانطور که میشل فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه» نیز گفته است در مراسم اعدام حتی عدهای جیببری میکردند.
در ایران در سال گذشته هزینه نگهداری هر زندانی ۱۴۸ هزار تومان یا ۱۲۰ هزار تومان برای هر شب اعلام شد. یعنی اگر فردی را برای ۶ ماه زندان بفرستند بیش از ۲۰ میلیونتومان صرف نگهداری او میشود. حال اگر این عدد را ضرب در تعداد زندانیها کنیم میبینیم که این نوع قوانین سختگیرانه نهتنها کارایی ندارد بلکه هزینههای نظام عدالت کیفری را افزایش میدهد.
ایرانیان و کیفرگرایی
نتایج پیمایشی که در ایران انجام دادم نشان داد در جامعه آماریای که تحقیق در آن انجام شد، ۸۷ درصد موافق اعدام هستند، یعنی ما فکر میکنیم که بدون اعدام نمیتوانیم در جامعه زندگی کنیم. اما اگر اعدام کارایی دارد پس چرا همچنان اعدام میکنیم؟ پروفسور «جان پرت» در کتاب «مجازات و تمدن» میپرسد که اگر کشتن بد است پس چرا قاتل را میکشیم و چه توجیهی برای کشتن او داریم؟
من تا الان آماری را پیدا نکردهام که نشان دهد شدت عمل کیفری، میزان جرم را در طولانیمدت کاهش میدهد. اما بههر حال به نظر میرسد جامعه ما کیفرگراست.
در تحقیقی از افراد پرسیدیم برای کدام جرائم، مجازات اعدام را اعمال میکنید؟ و اغلب گفتند برای قتل عمد که این پاسخ به نظر من تحت تأثیر رسانههاست. در همین راستا برای تعیین میزان تأثیر محتوای روزنامهها در کیفرگرایی، تحقیقی را در دست انجام دارم و محتوای صفحه حوادث دو رزنامه همشهری ایران و بیلد آلمان را در مطالعهی تطبیقی برای مدت ۶ ماه بررسی میکنم. در این تحقیق ۳۴۹ عنوان کیفری را از روزنامهها استخراج کردم از این ۳۴۹ عنوان، ۱۸ درصد راجع به قتل عمد است، ۵ درصد تجاوز جنسی، ۶ درصد گروگانگیری، ۱۳ درصد سرقت عادی و مسلحانه و ۲۱ درصد حوادث دیگر. اما نسبت این آمار با آمار واقعی جرایم چیست؟ آیا واقعاً هر روز در جامعه ما قتل عمد و تجاوز جنسی صورت میگیرد؟ به همین دلیل میگویم که روزنامهها واقعیت را تحریف میکنند و نیز مجازاتهایی که بیش از همه در روزنامه بازنمایی شده قصاص، اعدام و دیه، بخشش، حبس، حد و شلاق است. وقتی منبع ما درمورد مجازات و کیفر، رسانهها هستند بهتر از این نمیتوان نتیجه گرفت که گمان کنیم قصاص و اعدام بهترین پاسخ میتواند باشد.
مؤلفه دیگری که در این تحقیقات سنجیده شده این است که بزهکاران چه کسانی هستند؟ ۹۸ درصد از بزهکارانی که در روزنامه بازنمایی میشوند مرد هستند. یعنی خشونت علیه مردان وجود ندارد یا اینکه زنان مرتکب جرم نمیشوند؟ راجعبه رسانه و عدالت کیفری آمارهای جدید و جذابی وجود دارد. درآلمان وقتی یک واقعه بسیار خشونتآمیز رخ دهد کارشناسان سریعاً دربرنامههای مختلف راجعبه پیشزمینه آن جرم تجزیه و تحلیل و افکار عمومی را آماده این مطلب میکنند که جرمی که اتفاق افتاده علتی داشتهاست، اما در جامعه ما مطبوعات اصطلاحاً یک تصویر بزرگ نشان میدهند که الف، ب را کشت ولی اینکه «چرا؟» مهم نیست، چون فعلاً ب باید کشته شود.
در سال ۱۹۶۵ تحقیقی در آمریکا روی دو گروه از کودکان ۵، ۶ ساله انجام گرفت که از هر نظر شرایط مشابهی داشتند اما به اعضای یکی از گروهها امکانات و پکیج آموزشی ویژهای دادند و نتایج بعد از سالها (در سی سالگی این کودکان) نشان داد افرادی که امکانات ویژه آموزشی دریافت کرده بودند کمتر مرتکب جرم شدهاند.
و در نهایت توجه به پیشگیری از جرم یعنی پیش از آنکه انگشت اتهام را به سمت متهم بگیریم، به جامعهای توجه کنیم که نتوانسته حداقل نیازهای این فرد را تأمین کند. بههرحال کیفرگرایی ابعادی منفی دارد و بهنظر میرسد سزادهی و بازدارندگی بیشتر یک افسانه است تا واقعیت.