وکلاپرس- شرق در گفت و گویی با پدر و وکیل تسخیری “سهند نور محمد زاده” جوان ۲۵ ساله ای که در جریان اعتراضات اخیر برای او حکم محاربه صادر شده است، جزئیات این پرونده را روشن کرده است.
به گزارش وکلاپرس طبق گزارش منتشر شده از این پرونده قاضی مظلوم، حکم محاربه را امضا کرده ولی قاضی دوم حاضر به امضای این حکم نشده است. به این ترتیب و براساس قانون، حکم صادرشده باید توسط قاضی سوم که یکی از قضات دادگاه انقلاب است، بررسی شود.
مشروح گفت و گو با حامد احمدی وکیل تسخیری سهند در ادامه آمده است:
آقای احمدی بعد از آنکه خبرگزاری میزان اعلام کرد برای سه نفر حکم اعدام به اتهام محاربه صادر شده، مشخص شد یکی از این افراد سهند نورمحمدزاده است. از آخرین وضعیت پرونده او بگویید.
واقعیت آن است که پرونده هنوز به مرحله صدور حکم نرسیده است. بر اساس قانون، رأی نهایی را باید دو نفر قاضی در شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب، یکی قاضی اصلی یعنی رئیس شعبه و دیگری مستشار، حکم صادرشده را امضا کنند. قاضی اصلی رأی خودش را صادر کرده که متأسفانه و بر اساس شنیدههای ما، حکم اعدام صادر کرده است. خبر بر اساس حکم صادرشده از سوی همان یک قاضی منتشر شده اما بر اساس پیگیریهایی که امروز انجام دادم، متوجه شدم قاضی دوم یا همان مستشار شعبه حاضر نشده رأی صادرشده بهعنوان محاربه برای سهند نورمحمدزاده را امضا و تأیید کند. تا آنجا که فهمیدم، قاضی دوم یک صفحه دفاعیه نوشته و دلایل خود بر لزوم رد حکم محاربه شرح داده است. بهاینترتیب و بر اساس قانون، حکم صادرشده باید نزد قاضی سوم برود. قاضی سوم از همان دادگاه انقلاب است.
قاضی سوم حکم محاربه را رد یا تأیید کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اگر قاضی سوم که میشود رئیس شعبه ۲۷، حکم محاربه صادرشده را رد کند، قانونا اتهام محاربه به کلی کنار خواهد رفت و دیگر به پرونده سهند نورمحمدزاده بر اساس این اتهام رسیدگی نخواهد شد. اما اگر قاضی سوم خدایی نکرده حکم محاربه را تأیید کند، حکم بدوی با این عنوان صادر خواهد شد و طبیعتا باید به ما ابلاغ شود.
آقای احمدی، ما شنیدهایم شما در جلسه رسیدگی به پرونده سهند نورمحمدزاده، خواستار اشد مجازات برای اغتشاشگران شدهاید، این موضوع صحت دارد؟
هرگز! بههیچعنوان نگفتم خواستار اشد مجازات برای اغتشاشگران هستم. مگر میشود من بهعنوان وکیل متهمی که در اعتراض حضور داشته، در جلسه رسیدگی باشم و تقاضای اشد مجازات برای اغتشاشگران کنم؟ قطعا چنین چیزی وجود ندارد.
این موضوع که شما بهجای ساعت هشت صبح، ساعت ۹ صبح در جلسه رسیدگی حاضر شدهاید، چطور؟
نه، به این شکل نبود. جلسه رسیدگی هشت صبح بود ولی تا سهند را از زندان بیاورند، طول میکشید. من با شعبه هماهنگ کردم و گفتم چون در شعبه دیگری وقت رسیدگی دارم، ممکن است کمی دیرتر در جلسه رسیدگی حاضر شوم. در پاسخ به من گفتند برگزاری جلسه رسیدگی تا ساعت ۹ صبح طول میکشد. به همین دلیل هم رفتم در دادگاه دیگر، لایحه دفاعیهام را گذاشتم و بعد در جلسه رسیدگی حاضر شدم. من حدود ۸:۴۰ رسیدم که از قبل با شعبه هماهنگ شده بود. شعبه گفته بود تا متهم را از زندان بیاورند و نماینده دادستان بیاید و جلسه رسمیت پیدا کند، طول میکشد و من به همین دلیل با تأخیر در جلسه حاضر شدم.
سهند نورمحمدزاده امکان استفاده از وکیل تعیینی را نداشت؟
سهند نور محمدزاده وکیل تعیینی گرفته بود، ولی وکیل تعیینی از پرونده استعفا داد و بعد بنده وکیل شدم. دفاعیات بنده در حضور پدر موکل بود و پدر موکل هر روز به من زنگ میزند و خدا را شکر میکند که من وکیل شدم. پدر موکل بسیار راضی است از اینکه من وکیل شدم. غیرت و تعصبی که من گذاشتم برای این پرونده، حداقل برای موکل و پدرش کاملا اثبات شده است. عذاب وجدان ندارم و انشاءالله و بهشدت امیدوارم که اگر خدایی نکرده حکم اعدام صادر شد، در دیوان عالی کشور نقض شود.
ذهنیت خودتان را از عنوان یک وکیل تسخیری که تعصبی ندارد، چون منافع مالی ندارد یا کمکاری کرده، دور کنید. من جان بچه معصومم را قسم میخورم که در طول ۱۲ سال وکالت، پرکارترین و پرتلاشترین پروندهای که داشتم، این پرونده بود. در قیاس با همه پروندههایی که داشتم و حقالوکاله گرفتم، در این پرونده من بیشتر کار کردم. سه شبانهروز نخوابیدم و در دفتر مشغول لایحهنویسی بودم. ۱۱ صفحه لایحه نوشتم و دادم و ۴۵ دقیقه در جلسه دادگاه دفاع کردم.
بیشتر بخوانید:
در ادامه این گزارش گفت و گوی شرق با پدر سهند آمده است:
بعد از آنکه خبرگزاری میزان اعلام کرد که برای سه نفر حکم اعدام به اتهام محاربه صادر شده و مشخص شد که یکی از این افراد سهند نورمحمدزاده است، موارد بسیاری درباره او مطرح شد. اتفاقات از چه زمانی شروع شد؟
روز یازدهم مهر، سهند صبح اول وقت به شهریار میرود. دوستش با او تماس گرفته و گفته بود من قصد اسبابکشی دارم، بیا و به من کمک کن. سهند ساعت ۱۰ صبح به شهریار رفت و حدود ساعت چهار و نیم بعدازظهر برگشت. با بازگشت به تهران، به محل کارش در پاساژ تیراژه رفت. آنجا دید که همه جمع شدهاند و درِ پاساژ نیمهباز است. همان زمان معترضان هم از سمت پونک به سمت پایین میآمدند. مقابل پاساژ، درست جایی که سهند موتورش را پارک کرده بود، سطل آشغال آتش زده بودند. موتور سهند، موتور صفر و نویی است. سهند با پا، دو سه متری سطل آشغال را جابهجا میکند. این صحنه در فیلم هم هست و در صداوسیما هم نشان دادهاند. سهند در دفاعیاتش خطاب به قاضی گفت که چون موتور من نو بود و ترسیدم موتورم آتش بگیرد، سطل آشغال را به سمت دیگری هل دادم.
مأموران اطلاعاتی از روی پل عابر پیاده مقابل تیراژه، فیلمبرداری کردهاند. فیلمهایی که پخش شده، فیلمهایی است که مأموران اطلاعاتی گرفتهاند نه شخص دیگری. براساس این فیلمها، در ابتدای امر که شروع اعتراضات است، تعدادی دختر و پسر مقابل پاساژ شروع میکنند به شعاردادن. در آن لحظه خبری از سهند نیست. یعنی پسر من در ابتدای اعتراضات اصلا در محل حضور ندارد. بعد که میآید، میبیند مردم هستند و اعتراضاتی شکل گرفته است. در ادامه و بعد از آمدن سهند، یک نفر چند حلقه لاستیک به میانه جمعیت میاندازد. سهند میگوید که یکی از این لاستیکها نزدیک بود به رویش بیفتد و او برای جلوگیری از این مسئله، یک لگد به آن لاستیک میزند.
در ادامه و براساس فیلم، سهند از گاردیل «بیآرتی»ها رد میشود و به جایی میرود که فنسها قرار گرفتهاند. آنجا بهواسطه وجود درختان، سهند مشخص نیست. حدود چهار نفر دیگر در آن صحنه حضور دارند که این افراد اقدام به شکستن نردهها میکنند اما نکته قابلتوجه این است که پیش از آنکه این افراد موفق به شکستن نردهها شوند، سهند از آنجا دور شده است. این در فیلم مشخص است. هیچ نردهای هم دست سهند دیده نمیشود. او با افراد دیگری هم نردهای را حمل نمیکند. در ادامه و بعد از اینکه افرادی نردهها را در مسیر اتوبوس «بیآرتی» قرار میدهند، اتوبوس به آنجا میرسد. یکی از مسافران اتوبوس، براساس فیلم، پیاده میشود و نردهای را که در عرض خیابان قرار گرفته، کنار میزند تا اتوبوس رد شود. در این صحنه، سهند از پیادهرو میآید و نردهای را که کنار زده شده بود، دوباره وسط میآورد. این تنها کاری است که سهند انجام داده است.
بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟ سهند چه زمانی و چگونه بازداشت شد؟
روز ۱۲ مهر، سهند از مقابل مغازهاش سوار موتور میشود و به سمت منزل حرکت میکند. قبل از این کار، به مادرش زنگ میزند و میپرسد که اگر ناهار داریم، به خانه بیایم. مادرش میگوید ناهار هست، به خانه بیا. پاساژ هم از ساعت ۲ تا ۴ بعدازظهر تعطیل است. در این مسیر یک ماشین پژوی طوسیرنگ، سهند را تعقیب میکند. سهند که جلوی در خانه میرسد، مأموران به او میگویند موتور را بگذار همینجا باشد و بیا با ما برویم. مأموران، سهند را سوار ماشین میکنند و یک کوچه بالاتر، به او چشمبند میزنند و میبرند. همان روز، ساعت چهار و نیم بعدازظهر شمارهای با من تماس گرفت و گفت شما پدر سهند هستید؟ گفتم بله شما؟ گفت موتور سهند مقابل در پارکینگ گذاشته شده، موتور را به داخل انتقال دهید. پرسیدم از کجا زنگ میزنید؟ گفت از دادسرای اوین. پسر کوچک من سرباز است. به او زنگ زدم که برود و ببیند راست میگویند یا خیر که نگاه کرد و دید بله، درست است. حتی اجازه نداده بودند که سهند موتورش را قفل کند.
بعد از این اتفاق و تماس، تا حدود ۱۰ روز ما مطلقا هیچ خبری از سهند نداشتیم. حتی یک تماس گرفته نشد. هر روز، ساعت شش صبح به مقابل زندان اوین میرفتم اما راهم نمیدادند. آنجا هر روز پر از خانوادههایی بود که دنبال عزیزانشان آمده بودند. روز ۲۲ مهر با خواهش و تمنای بسیار، توانستم وارد دادسرا شوم. رفتم بالا. منشی بازپرس سوم دادسرای اوین، پرسید تو را چه کسی راه داده است؟ گفتم آمدهام دنبال پرونده پسرم. گفت پرونده پسرت را میفرستیم دادگاه انقلاب. گفت همین است، برو آنجا. گریهام گرفت. گفتم بچه من کاری نکرده، چرا این کار را با او میکنید اما جوابی به من ندادند. اما همین که گفتند پرونده را میفرستند فلانجا، اولین خبری بود که من توانستم از سهند بگیرم. تا قبل از آن، حتی نمیگفتند سهند کدام زندان است. من به زندانهای دیگر سر میزدم تا شاید بتوانم از او خبری بگیرم. یک روز، مسئول پذیرش یکی از همین زندانها به من گفت که اگر اینجا آورده بودند، نامش حداکثر بعد از ۴۸ ساعت وارد سیستم میشد. او گفت که سیستم ما درونی است و به دیگر زندانها وصل نیست. آن آقا اسم سهند را جستوجو کرد و گفت که در این زندان نیست.
روند دادگاه رسیدگی به پرونده سهند به چه صورت بود؟
بعد از این اتفاقات، بازپرس شعبه سوم دادسرای اوین برای سهند ۵۰۰ میلیون تومان وثیقه صادر کرده بود. سهند تعریف کرد که بعد از اینکه از انفرادی من را به بند عمومی ۲ الف آوردند، دیگر زندانیان از من پرسیدند که برای تو چه نوشتند، گفتم نوشتند محاربه ولی من نمیدانم معنایش چیست. دیگر زندانیان به سهند میگویند تو معنای محارب را نمیدانی؟ سهند میگوید نه والا! آنجا دیگر زندانیان به او میگویند که پسر، محارب یعنی اعدام. سهند آنجا میگوید من کاری نکردهام که اعدام شوم. سهند میگوید برای اولینبار آنجا معنای محارب را فهمیده است. بعد از این اتفاقات، سهند یک روزی تماس گرفت و گفت که ما را به فشافویه منتقل میکنند. سهند الان در تیپ ۶ بند ۳ غربی زندان فشافویه است.
ماحصل اتفاقی در ۱۲ مهر افتاده است، نهایتش یک لاستیک آتشزدن توسط سهند است که آقای احمدی، وکیلش، در جلسه دادگاه اعلام کرد که لاستیک جزء اموال عمومی نیست. فیلمی هم نیست که براساس آن بتوان گفت که سهند سطل آشغال آتش زده است. سهند زمانی وارد صحنه میشود که اعتراضات شروع شده است. در دفاعیات وکیل همچنین گفته شد که در کیفرخواست سهند از او به عنوان لیدر یاد شده است. این درحالی است که لیدر کسی میتواند باشد که مثلا از یک روز قبل، فراخوان تجمع داده باشد اما خوشبختانه در دو گوشی سهند که درحالحاضر دست قرارگاه ثارالله است، چنین چیزی نیست. سهند نه استوری گذاشته، نه فیلمی از اعتراضات گرفته و نه فیلمی برای کسی فرستاده است.
سؤال من این است که چطور میشود آقای قاضی با توجه به مستندات فیلمی که ضابطان گرفتهاند، حکم محاربه برای سهند میدهد؛ آنهم در شرایطی که مشخص است سهند کاری نمیکند. چطور ممکن است سهند لیدر باشد و این کار را جلوی مغازه خودش انجام دهد؟ طبیعتا لیدر میرود جای دیگری غیر از محل کار و زندگیاش این کار را بکند. آخر به چه دلیل حکم اعدام به پسر من دادید.
الان سهند در چه وضعیتی است؟
روز یکشنبه هم دادگاه رفتیم. با مکافات رفتم. سه، چهار بار مراجعه کرده بودم، رئیس دفتر اجازه ورود نمیداد.
گفتم آقا اجازه بدهید بروم بالا. یک سرباز را با من راهی کرد و رفتم بالا. به سرباز گفت همانجا بماند و خودش هم من را برگرداند به خاطر اینکه من برگه نداشتم. رفتم پیش رئیس دفتر. گفتم آمدم و باید امروز آقای مظلوم (قاضی پرونده) را ببینم. مادر سهند دیشب سکته کرده و الان بیمارستان است.
حتی امروز قرار بود من با مادر سهند دادگاه بروم اما حالش خوب نبود و نتوانست بیاید. به آقای فلاحتی گفتم باید آقای قاضی را ببینم. شدیدا گریهام گرفت و گفتم بچه بیگناه من را دارند اعدام میکنند. این کجای قانون است؟ رزمنده بودم. از هشت سال جنگ، چهار سال در جبهه بودم. داشتم سکته میکردم. خلاصه منشی آقای قاضی که در دفتر است، آمد و گفت اجازه میدهد پنج دقیقه با قاضی صحبت کند. رفتم پیش آقای مظلوم. گفتم آقای قاضی این چه حکمی است که دادهاید؟ بچه من کاری نکرده است. گفت من حکم ندادهام. گفتم اگر حکم ندادهاید پس چرا خبرگزاری رسمی شما که میزان است، این خبر را منتشر کرده که حکم اعدام صادر شده است. گفتم ما خانواده رزمنده هستیم. برادرانم، عموهایم و… همه بابت این انقلاب خیلی زحمت کشیدیم. وقتی جنگ شروع شد دو ماه بعد به جبهه رفتم. گفتم باید بروم و دینم را ادا کنم. قاضی میگفت حکم ندادم. اصرار کرد که هنوز حکم ندادیم و قاضی دوم امضا نکرده است. مگر پسرم مأموری کشته، ماشینی آتش زده و…؟ اگر اینطور بود میگفتم حق با شماست اما مستندات شما هم نشان میدهد که اینطور نبوده است. در گوشی پسرم هیچی پیدا نکردید بهجز یک برنامه درباره مدافعان حرم که یک سال پیش گذاشته بود. ببینید چه متنی نوشته… بچه را آوردهاند سر جنازه پدرش، سهند استوری گذاشته است. هر سال هم اول محرم تا عاشورا جلوی پاساژ خودش با هزینه خودش تکیه میزند. بچه هیئتی است. این هم کارت ایثارگری ارتش من است که همه اینها را ما ضمیمه پرونده سهند کردیم.
برای سهند وکیل تعیینی گرفتهاید؟ وکالت او را چه کسی بر عهده دارد و نظرش درباره پرونده چیست؟
آقای حامد احمدی، وکیل تسخیری سهند است. اسم وکلای تسخیری بد دررفته اما روزی که به من زنگ زد، گفت من وکیل تسخیری پسرت هستم ولی شرافتم را نمیفروشم. پرونده پسر شما سنگین است و حکم محاربه دادهاند. من بابت کار سهند رفته بودم تبریز تا امامجمعه را ببینم. چند روز بعد هماهنگ کردم و به دفترش رفتم. گفتم به خاطر یک کلمه آمدم که گفتی شرافتم را نمیفروشم. آن لحظه هم آقای احمدی دختر ۹سالهاش را به دفتر آورده بود. آقای احمدی گفت به معصومیت دختر ۹سالهام شرافتم را برای این پرونده میگذارم و حتی وقتی دفاع میکرد، گفت معاندین نظام و دشمنان قسمخورده نظام میلیاردها پول خرج میکنند و ناکارآمدی برخی مسئولان ما باعث این وضعیت شده است. راستش را بخواهید حرفهایی زد که حتی من خودم را جلوی قاضی جمع کردم. گفت من در دادگاه حرفهایی زدم که ممکن است مشکلاتی هم برایم ایجاد شود اما قسم شرافت خوردم و گفتم تا آخرش هستم. واقعا تا این لحظه هم بوده و حتی دیشب هم گفت چون هنوز رأی صادر و ابلاغ نشده است، با کلیپی که در اینستا میگذاریم، مردم را دعوت به آرامش کنیم که قصاص قبل از جنایت نکنیم. ولی اگر دیدیم ابلاغیه آمد، اعتراض میزنیم و لایحه مینویسیم و روی پرونده میگذاریم.
در دادگاه چه گذشت؟
شب قبل دادگاه سهند هم من ساعت ۱۲ نصف شب از دفترش بیرون آمدم، ولی او تا چهار صبح لایحه مینوشت. لایحه هم حدود ۲۰ صفحه است و به همه مواد قانونی اشاره کرده است. در دادگاه هم اشاره کرد که سهند کاری نکرده و نیاز به رأفت اسلامی دارد. آقای قاضی تمام دنیا منتظر اینجور دادگاههاست و اگر رأفت اسلامی نشان دهید، برای نظام خیلی خوب میشود و نشان میدهد نظام با رأفت برخورد میکند. در پایان جلسه که آقای مظلوم با صلوات ختم جلسه را اعلام کرد، من رفتم جلوی میزش و کارت جبههام را نشانش دادم و گفتم حاجآقا من ایثارگر هستم. کارتم هم کپی رنگی گرفته بودم. به قاضی مشاور هم نشان دادم. آقای مظلوم گفت ما به خاطر همینهاست که مدارا میکنیم. این چه مدارایی است که شما حکم محاربه دادهاید؟
حال و روز سهند چطور است؟ واکنشش به حکم صادرشده چه بود؟
صبح پسرم زنگ زد . بچه ۲۵ساله من در زندان است و نامزدش زارزار گریه میکند. نامزدش به پای من میافتد که کاری کنم. صبح به رئیس دفتر گفتم که من تظلمم را به قوه قضائیه آوردهام. اول پیش شما آمدم. این مملکت به من دین دارد. اگر این کار را نکنید، مجبورم صحبت کنم. اول با روزنامههای داخلی شروع میکنم. میدانم ممکن است اذیتم کنند اما من بچهام را نجات میدهم. مگر آقا نمیگفت این جوانها سرمایه مملکت هستند؟ من نمیدانم چه باید بکنم. به هر دری هم میزنم، فقط مانده خدای خودم و خودم و آن بچه و مادرش که در خانه است. نمیدانم چه کنم. آقای وکیل هم گفته تا آخرش هستم. وکیل گفت حاجخانم به آن شیری که خوردم قسم، من وکیل شما نیستم من از اعضای خانواده شما هستم. شرفم را میگذارم. شده بروم پای قاضی را ببوسم. این بچه بیگناه است، چرا باید حکم اعدام بگیرد. خانمم گفت میروی و داد و بیداد میکنی، بازداشتت میکنند. گفتم من چیزی برای از دست دادن ندارم. من پسرم را دارم. اگر پسرم از دست برود خودم هم از دست میروم.
منبع: شرق