اخبار

اظهارات وکیل متهم قتل خبرنگار ایرنا در خصوص وضعیت روانی متهم

وکلاپرس- وکیل متهم در پرونده قتل خبرنگار ایرنا، با اشاره به جزئیات این پرونده و لایه های پنهان آن، می گوید: «اگر هیات منصفه‌ای بود بعید میدانم حکم به قصاص او میداد. شاید او را گناهکار می‌شناخت اما نه در قتل عمد.»

به گزارش وکلاپرس، متهم پرونده قتل منصوره قدیری، خبرنگار ایرنا که در ۱۹ آبان ۱۴۰۳ توسط همسرش به قتل رسید؛ در صبح روز یکشنبه مورخ ۱۹ اسفند در شعبه ده دادگاه کیفری به ریاست قاضی شجاعی محاکمه شد.

 مجید اسدی وکیل اولیای دم در بیان جزئیات این جلسه دادگاه گفته بود: متهم در جلسه امروز دادگاه قصد داشت خود را با حربه‌های دروغین مجنون جلوه دهد و به جای اظهار ندامت، عذرخواهی، التماس و درخواست عفو و بخشش کاملا همه را با بی‌ادبی غافلگیر کرد.

بیشتر بخوانید:

در همین راستا، مهدی رضوی فرد وکیل متهم به قتل پرونده، در حساب توئیترش در بیان جزئیاتی از پرونده و وضعیت روانی  موکلش، نوشت:

روایت پرونده قتل اخیر:

قاعدتا نباید از جزییات پرونده گفت و روال خودم هم نیست. اما پیرامون این پرونده قتل، آنقدر اخبار راست‌ و دروغ و شایعه‌ های واهی پراکنده شده، ناگزیرم مختصرا توضیحاتی کلی بدهم. خبرنگاران خدمات زیادی به جامعه میکنند، اما ژورنالیسم بدون اخلاق گاه میتواند نابودگر باشد

موکل در تاریخ ۱۹آبان به اتهام قتل همسرش سرکار خانم منصوره جاوید، خبرنگار ایرنا، بازداشت شد و همان اول بدون هیچ مقاومتی به شکلی جنون‌آسا نه تنها همه چیز را گفت، بلکه تمایلی به حضور وکیل در پرونده نداشت.

طبق تجربه وکالتیم به هر چیزی فکر کردم. اینکه این قتل به دلایل ناموسی بوده؛ غیرعمد و حاصل دعوا و در یک اتفاق بوده؛اینکه موکل خودش را فدای کس دیگری کرده و… اما احمد لحظه‌ای و ذره‌ای دروغ نگفت.

وقتی بازپرس از او پرسید: آیا خیانتی از جانب زنت دیدی؟ گفت: نعوذبالله، هرگز! زن وفاداری بود.

من هم که در تنها ملاقات حضوری از او پرسیدم، گفت: «نه،اون بنده خدا هم مثل من بی‌عرضه بود. ما اهل خیانت نبودیم»

همان روز اول که قلمش را خواندم، فهمیدم کتاب و رمان، زیاد میخواند و یقین کردم داستایفسکی زیاد خوانده. وقتی این را از او پرسیدم با صدای بلند گفت: من دیوانه داستایفسکی‌ام. «ابله» را۱۰بار خوانده‌ام. «جنایات و مکافات»را هم. قلمش شعرآگین است.

وقتی از او پرسیده شد چرا این کار را کردی؟ گفت: «تنهایی! در ۱۸سال زندگی، ۱۵سال با من قهر بود. تنها بودم. تنهاییِ مرا حضرت آدم نکشید»

اختلاف داشتید؟ برخورد فیزیکی نداشتید؟ «ما۵سال به هم نگاه هم نکردیم. اصلا حرف نمیزدیم. هیچ درگیری نداشتیم. یکبار هم دستم به رویش بلند نشد. تنها حربه او قهر بود و سکوت» مشکل روانی خاصی نداشتید؟

«جسمم را قرص و آمپول انسولین میخورد و روحم را سکوت بی‌پایان همسرم. در این وانفسا یقینا باید یک روانی تمام‌عیار بوده باشم. تلخی و سکوت، معجون بی‌همتایی برای هر بحرانی است. من همه چیز را راست میگویم. دلیلی ندارد دروغ بگویم. خطاکردم تاوانش را میدهم. این دنیا برایم ارزشی ندارد. اعدامم کنید.

میخواستم از ننگ و رسوایی این زندگی رها شویم و هرسه‌نفرمان را راحت کنم. میخواستم بعد از او،وجود منحوس خودم را هم از بین ببرم. داشتم رسوا میشدم که بخاطر بی‌پولی، پسرم را در مدرسه ثبت‌نام نکرده‌ام و دروغی شرم‌آور بر پرده بی‌آبروییم میافتاد.تحمل این بی‌آبرویی را نداشتم و چون وقتش می‌رسید، پس در آن واپس‌دم باید همه کشته میشدیم. یکی رفت،اما کامل نشد. نتوانستم فرزندم را بکشم. منِ احمق، منِ منحوس، نتوانستم، نتوانستم، نتوانستم…»

دروغ خط قرمز اوست. در مکالمه‌ای پرسیدم: احمد چرا اینگونه؟
گفت: «منِ ابله تصور میکردم با ضربه دمبل راحت میشود. مرض که نداشتم آزارش بدهم»

در جلسه دادگاه هم گفت: «از ضربه‌هایی که زدم و به او درد وارد کردم، پشیمانم. تاوانش را هم میدهم»

اینها چیزهایی است که رسانه‌ها نمیگویند. برعکس تیتر میزنند قاتل گفت: «از قتل همسرم پشیمان نیستم.با نیت قبلی اقدام کردم» حرف هایی دروغ یا ناقص.

او آشکارا اختلال_روانی دارد. وکیلی که ۷-۸سال پیش پروانه را تودیع میکند و دیگر کار نمیکند. ارتباطش با تمام دنیا قطع میشود و تمام سرمایه و ثروتش را میفروشد و در خانه‌ای افسرده که گَرد مرگ بر آن پاشیده بودند، خرج میکند.

فردی را تصور کنید با چند ملک تجاری و خانه، و ماکسیما و بی‌ ام‌ و، که همه را به باد داده و روزهای آخر در اجاره خانه و ثبت‌نام مدرسه تنها فرزندش درمانده؛ پراید خواهرش را به عاریه گرفته، از خواهرش پول قرض میکند تا ملزومات خانه را بخرد،و فقط در تنهایی کتاب میخواند و با پسرش سر میکند.

پدری که این چندسال آخر را وقف تنها پسرش کرده. نوجوانی که زبانش عالیست بسیاری از شخصیت های ادبی و فرهنگی ایران را میشناسد، پیانو مینوازد.بسیاری از اشعار معاصر را از شاملو، فروغ و…حفظ است و همواره میگوید: بابا برای من پدر خوبی بوده.

بگذریم از برخی حرفهای احمد که زمینه این مشکلات عمیق را در خانواده زن و خصوصا رفتار مادرزنش میبیند؛ اینکه او را کلا
بایکوت کرده و به طور کل با او قطع رابطه کرده‌ بودند؛ تا جایی که خانواده همسر که همسایه و دوست۵۰ ساله خانواده احمد بوده‌اند، و حتی خود مرحومه قدیری، هرگونه ارتباطی را قطع میکنند و حتی به ختم مادر احمد نمی‌آیند.

احمد در دادگاه می‌گفت: « روز ختم، همه وجودم شرم بود. هیچکدام نیامده بودند یک تسلیت خشک و خالی به من نگفتند. انگار من مرده بودم. من سالها بود مرده بودم. من۱۰پرونده برای اینها رفتم و حتی هزینه‌هایش را از جیب دادم و سر یک پرونده که طرف بخاطر قولی که دادم و اینها خرابم کردند و انجام نشد، تهدیدم کرد گفتم وکیل دیگری بگیرند؛ و از آن روز همه چیز عوض شد. تقصیر مادرزنم بود. او مثل من قاتل است»

من حرفهای احمد را لزوما تایید نمیکنم و فقط آنها را نقل میکنم تا بگویم هرچه با او بیشتر حرف زدم، عدم تعادل روانی و اختلاط کلام، فکر و تحلیل هایش بیش از پیش برایم جلوه کرد. من فقط ۱بار با احمد ملاقات داشته‌ام. خبرگزاری ها هرچه میخواهند بگویند.

رفتار او در جلسه دادگاه حاصل هماهنگی ما نبود. اصلا جلسه به او ابلاغ نشده بود و من هم به کسی نگفته بودم. برعکس قبلا به او اصرار کرده بودم که از مادر مقتول عذرخواهی کند. حتی التماسش کردم که بخاطر پسرش، به دست و پای آن ها بیفتد. اما او اصلا متعادل نیست. روز دادگاه هم طبیعی نبود. عصبی بود.

اگر با احمد حرف بزنید پریشانی احوال و ازهم‌ گسیختگی روانی او (detachment) مشهود است. مطابق آخرین ویرایش DSM در عالم روانشناسی، نشانه‌های اختلالات شدید رفتاری و روانی در او از۱۰مورد هم بیشتر است. در دفاعم تفصیلا بیانش کردم.

این زوج هر رابطه‌ای را با جهان قطع کرده بودند و ۳ نفری در سکوت تنهایی و تاریکی، شب را روز میکردند. تنها مرحوم قدیری به واسطه کارش با دنیای بیرون مرتبط بوده. رابطه جنسی صفر رابطه لمسی و فیزیکی صفر رابطه عاطفی صفر گفتگو هیچ نوازش روحی هیچ حتی نگاه هیچ.

چرا به این زندگی فلاکت‌بار ادامه داده‌اند؟ نمیدانیم. مرحومه هرروز۷صبح میرفته و ۷شب برمیگشته

چرا این دو انسان درس‌خوانده و اهل کتاب، یکبار به روانشناس مراجعه نکرده‌اند؟ نمیدانیم

احمد میگوید: «آنقدر مریض بودیم که حتی این بچه را دکتر نبردیم، بفهمیم مشکل جسمی دارد. مثل کرم در خودمان میلولیدیم»

بازپرس می‌گفت: «وقتی وارد خانه و صحنه جرم شدم، همه چیز خانه درهم بود. ظرفها نشسته لباسهای پخش و پلا، کتابهای رها. همه جا تاریک. زندگی عجیبی داشتند اینها»

البته هیچ‌یک از اینها توجیهی بر قتل نیست. مکرر نوشته‌ام داغ خانواده قدیری قابل تصور نیست. اما به نظر هیچکدام از این خانواده۳نفره حالت طبیعی نداشته‌اند. احمد خشن نبوده. یکبار زن یا فرزندش را نزده. برعکس اهل هنر، ادب و فرهنگ است. هرچه برخلاف این مینویسند دروغ است.

اما این زندگی به هیچستان و نهلیسم مرگباری رسیده بوده که در تلفیق با افسردگی شدید و تنهایی محض، به اختلال شدید روانی برای هر دو انجامیده بوده است. اگر با احمد حرف بزنید جمله اول به دوم عصبی میشود. تحمل خودش را هم ندارد. او قطعا باید تحت درمان باشد.

در دفاعم یکبار هم نگفتم «مجنون» است. از اصطلاحی فقهی استفاده کردم که فقها مفصلا به آن پرداخته‌اند و اصطلاحش در قانون نیست. پزشکی قانونی نیز بدون دقت در ظرایف انسانی با تست های کلیشه‌ای یک جمله مینویسد :«متهم فاقد تمیز نیست» کِی؟چند روز بعد از فاجعه!

برخلافِ شایعات غیرحرفه‌ایِ خبرگزاری ها، او با دفاعیاتم موافق نبود و اصرار داشت حرفهایم را نقض کند و نعره میزد که«حالش خوب بوده»و این اصرار روان‌پریشانه خودش عجیب است! احمد مثل رمان های عجیب‌ و غریب دنیاست.

بقول مهدی موسوی:
خسته‌ام آه از تمام جهان
دلخوشم به کدام راه نجات؟
منِ زیرِ کتابها مدفون

او با تصمیم ابلهانه که البته علمی نمیشود، آن را تصمیم خواند، در لحظه‌ای به خودکشی خانوادگی فکر میکند و خدا را شکر به دلیل عدم توانایی بر کشتن فرزندش و حضور پلیس از ادامه حماقتش بازمیماند.

من نمیگویم او اصلا مجازات نشود. اما در کشورهای توسعه‌یافته و قوانین پیشرفته‌ی دنیا او مستحقِ مرگ نیست. و فقهای ما این را در قرون گذشته بدون پیشرفت های علمی امروزین فهمیده بودند.

«الجنونُ فنون». اختلال روانی مراتبی دارد که توضیحات علمی و فقهی‌ اش را در لایحه آورده‌ام. اگر هیات منصفه‌ای بود بعید میدانم حکم به قصاص او میداد. شاید او را گناهکار می‌شناخت اما نه در قتل عمد.

این رشتو طولانی شد و اجازه توییت بیشتر نداد. این فقط مختص و گوشه‌ای از جزییات پرونده بود که جایز بودم بنویسم.
مخلص آنکه هیچ هماهنگی بین من و او نبود.

والله احمد خود خودش بود. حالا چنین فردی را مبتلا به اختلال روانی شدید نمیدانید، خود دانید.

من کارم وکالت علمی است و از برخی اقدامات و‌ حیله‌های وکالتی دل خوشی ندارم که شرف و وجدانم را بر سر خون آدمها معامله کنم و بخواهم به هر قیمتی در پرونده برنده شوم.

از شرح حقوقی-فقهی درمیگذرم. فقط اشاره می‌کنم او سفیه عرفی است. مرد کتاب‌خوان، نه، «کتاب‌خواری» که قواعد اخلاقی سختی دارد، دروغ در زندگیش نیست، اهل فرهنگ و هنر است.

اما تحت فشارها و تنهایی محض، مشاعرش مختل شده و واقعا گاهی از حسن و قبح اعمالش آگاه نیست. این زندگی ذره‌ای برایش ارزش ندارد. این ابعاد انسانی پیچیده‌تر از آنی است که با پزشکی قانونی ظاهری و سرسری راه به جایی ببریم.

به همین خاطر از هیات منصفه سخن گفتم. این نکته‌ای است که فقها سده‌ها بیانش کرده‌اند: ارجاع به عرف! هیات منصفه همان نمایندگان عرف‌اند. از منظر روانشناسی هم مستند اختلالاتش را گفتم.

حالا خبرنگارها خود بهتر می‌دانند چه کنند. می‌توانند با پراکندن درهم مطالب، و غیرتی که بر همکار مرحومشان دارند، فضا را آلوده کنند تا این پسر نوجوان داغ پدر هم ببیند. یا کمک کنند که اگر هم دادگاه در باریکه راه قانون رای مناسبی نداد، فضا برای بخشش مادر داغدیده فراهم باشد

تنها تکیه‌گاه این نوجوان پدر است و باور کنید احمد هیولا نیست. فقط به درمان نیاز دارد. از نزدیک او را ببینید.
مگر مخالف اعدام نیستید؟ حالا که نوبت به خودتان رسیده به حرفتان عمل کنید!

بیشتر بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا