نویسندگان:جان مُناهان، دانشکده حقوق دانشگاه ویرجینیاجفری سوانسون، دانشکده پزشکی دانشگاه دوک
چکیده
یک دهه پیش، مطالعهای طولی را در مدّت بیست سال انجام دادیم که موضوع آن رضایت شغلی و رضایت از سطح زندگی بود. این پژوهش بر روی دانشجویان پذیرفتهشده در دانشکده حقوق دانشگاه ویرجینیا در سال ۱۹۸۷ صورت گرفت. در پژوهش حاضر، تحقیقات خود را از ۲۰ سال به ۳۰ سال گسترش دادیم، یعنی از زمانی که متوسّط سن شرکتکنندگان در پژوهش ۴۳ سال بود تا هنگامی که میانگین سن آنها به ۵۳ سال رسید. در مطالعه سال ۲۰۱۷ اساساً همان ابزاری را استفاده کردیم که در سال ۲۰۰۷ به کار رفته بود؛ بهعلاوه بخشی جدید که به ارزیابی تأثیر عوامل بالقوّهای میپردازد که توانسته است به گونهای بر شرایط کاری شرکتکنندگان در تحقیق طی یک دهه اخیر اثرگذار باشد ؛ از جمله تأکیدی قویتر بر ثبات اقتصادی. نرخ پاسخدهندگان به پژوهش سال ۲۰۱۷ برابر ۸۱ درصد پاسخهایی بود که در سال ۲۰۰۷ داده شد (که شامل ۵۸ درصد پذیرفتهشدگان سال ۱۹۸۷ میشد). متوجّه شدیم که شرکتکنندگان مسیرهای شغلی مختلفی را برگزیدهاند؛ بیش از یکچهارم شرکتکنندگان حاضر در پژوهش، فضای کاری مستقل نداشتند و نیز دقیقاً یکسوّم آنها طی دهه گذشته شغل خود را تغییر داده بودند. تمایز جنسیتی مشخّص در زندگی حرفهای شرکتکنندگان ادامهدار بود (بهعنوان مثال زنان بیشتر از مردان اشتغال تماموقت را کنار میگذاشتند تا بتوانند از فرزندان خود مراقبت کنند (۳۰ درصد در برابر ۴ درصد)). بررسی شرایط کاری در مؤسسههای حقوقی بزرگ خصوصی مسئلهدار بود بهخاطر آن که بخشی از شرکتکنندگان بهطور منفی تحت تأثیر تأکید جدی بر ثبات اقتصادی بودند. این میزان در آن مؤسسههای بزرگ دو برابر بیشتر از شرایط کاری در دیگر محیطهای کاری بود (۷۷درصد در برابر ۳۸ درصد).
در نهایت، هر دو عامل رضایت شغلی و رضایت از سطح زندگی نرخ بالایی را نشان میدادند. ۷۷ درصد شرکتکنندگان از تصمیم خود مبنی بر انتخاب شغل وکالت راضی بودند و ۹۱ درصد از زندگی خود بهطور کلی رضایت داشتند.
مقدّمه
یک دهه پیش پژوهشی را منتشر کردیم که همزمان به ارزیابی عوامل پیشبینیکننده رضایت وکلا از شغل خود و نیز رضایت آنها از شرایط زندگی به مفهوم گستردهتر میپرداخت. مطالعه ما طولی بود و همان شرکتکنندگان که هنگام نامنویسی در دانشکده حقوق و طی دوره سهساله تحصیلات حقوقی خود مورد مطالعه قرار گرفتند، مجدداً پس از ۲۰ سال موافقت کردند تا تعدادی از عوامل مربوط به رضایت شغلی و زندگی آنها طی این مدّت زمان بررسی شود. در تحقیق جاری، این پروژه طولی را از ۲۰ سال به ۳۰ سال بسط میدهیم.
الف. رضایت شغلی وکلا
دو نوع ادبیات درباره رضایتمندی وکلا وجود دارد و یافتههای مربوط به آنها چنان متمایزند که شاید از خود بپرسیم آیا واقعاً این مطالعات درباره یک پدیده واحد صورت گرفته است؟ نوشتهها یا ادبیات دسته اول گسترده بوده و هم برای وکلا و هم غیروکلا آشناتر است. در این حوزه با گزارههای از این دست مواجه میشویم: «وکلا بیش از سایرین در معرض افسردگی قرار دارند. استفاده از مواد مخدّر میان وکلای آمریکایی در حال افزایش و پدیدهای عمیقاً پنهان است»؛ آمریکا در حال تجربه «پدیده اضطراب همهگیر میان وکلاست و خودکشی نیز امری فراگیر میان آنهاست»؛ وکلا نهتنها «سطوح مختلفی از مشکلات سلامت رفتاری» را تجربه میکنند، بلکه «همزمان سعی دارند تا از پذیرش و رویارویی با این پدیده اجتناب کنند».
عنوانهای کتابهای `پرفروش در باب حرفههای حقوقی نیز انعکاسدهنده دیدگاهی منفی است که از سوی نویسندگان این کتابها به تصویر کشیده شده است: «خیلی بدتر از دندانپزشکشدن: جستجوی وکلا برای یافتن معنا»[۱] و «وکیل معتاد: حکایتهایی از بار، مشروب، سقوط و رستگاری»[۲].
تحقیقات صورت گرفته درباره وکلا که در ادبیات مردمی گزارش شده است، عموماً از درصد مشارکت پایینی برخوردار هستند و از اینرو، در معرض چالشهای آماری بر مبنای پیشدارویهای موجود، قرار دارند. بدین معنا که این احتمال وجود دارد که بخشهای ناخوشایند حرفه وکالت میان آن دسته از افرادی که داوطلب شرکت در تحقیقات بودهاند، بیش از حد به نمایش در آمدهاند.
دوّمین دسته از ادبیات موجود در باب رضایت شغلی میان وکلا برگرفته از متدهای علمی رفتاری سنّتی و منسجمتر است و نه تحقیقات غیر سیستماتیک و روایی. این حوزه از ادبیات موجود بر آن است که آنقدر هم که ادبیات عامه ادعا میکند، وکلا در حرفه خود درمانده نشدهاند. در واقع، ادبیات موجود بهطور یکسان بر این نظر است که «تنها بخش کوچکی از وکلا بهطور کلّی درباره شغل و حرفه خود دیدگاهی منفی دارند.»
ب. رضایت از زندگی
قسمت عمدهای از تحقیقات روانشناختی صورت گرفته درباره رضایت از زندگی، که اغلب در قالب مفهوم «بهزیستی ذهنی» ردهبندی شده، پدیدار گشته است. «بهزیستی ذهنی» امری منعطف است و عواملی قابل شناسایی میتوانند بر آن تأثیرگذار باشند. برای نمونه، یک پژوهش فراتحلیل در مورد مطالعات طولی در رابطه با آینده به این نتیجه رسیده که ایجاد تغییر در شرایط، شامل ازدواج و بیکاری، میتواند تأثیری پیوسته و مستمر بر میزان رضایت از زندگی داشته باشند. عوامل فرهنگی میتوانند قویاً بر «بهزیستی ذهنی» اثر بگذارند، همچنین میزان «بهزیستی ذهنی» بالا، صرفاً نتیجه انجام دادن رفتارهای سالم نیست، بلکه خودش نیز به این رفتارهای سودمند میانجامد.
روش
الف. شرکتکنندگان
از آنجا که میخواستیم از ارزیابی تکراری در مورد متغیّرهای کلیدی بهره ببریم، تنها اعضای کلاسی که در سال ۱۹۸۷ در دانشکده حقوق پذیرفته شده بودند و به تحقیق سال ۲۰۰۷ پاسخ داده بودند، مجدداً در پژوهش سال ۲۰۱۷ بهکار گرفته شدند (تعداد = ۲۶۰). یکی از اعضای کلاس قبل از سال ۲۰۰۷ درگذشته بود و همین امر باعث شد اندازه نمونه آماری ما به ۲۵۹ نفر برسد.
ب . ابزار
ابزار مورد استفاده در پژوهش سال ۲۰۱۷ همان ابزاری بود که در سال ۲۰۰۷ مورد استفاده قرار گرفت ولی با یک تفاوت که در ادامه به آن اشاره میکنیم. ابزار مورد استفاده شامل چهار بخش بود؛ یک بخش از آن از شرکتکنندگان پیشینه آنها را سؤال میکرد. نُه پرسش از آنها پرسیده شد که شامل وضعیت تأهّل و تعداد فرزندان، وضعیت شغلیِ همسر یا شریک زندگی (در صورت تأهّل)، میزان سلامت و برآورد حقوق سالیانه پیش از پرداخت مالیات و درآمد خانوار پیش از پرداخت مالیات شرکتکنندگان میشد.
بخش دیگر ابزار تحقیق به محیط کاری شرکتکنندگان مربوط میشد. در این قسمت یازده پرسش وجود داشت و بررسی میشد که آیا شرکتکننده در حال حاضر به صورت تماموقت یا نیمه وقت مشغول به کار است یا اصلاً بیکار است و (در صورت شاغل بودن)، پرسشهایی درباره نوع، مدتزمان و محل کار او، و نیز در مورد موقعیت کاری و نیز نوع روند حقوقی که شرکتکننده در دعاوی خود از آن استفاده میکند، پرسیده شد. همچنین پرسشها به این موضوع ارجاع میدادند که آیا شرکتکننده از زمان پژوهش سال ۲۰۰۷ تاکنون کارفرمای خود را تغییر داده است یا خیر.
بخش سوّم ابزار تحقیق عمدتاً برگرفته از پژوهش «اوّلین نتایج از مطالعات ملّی در باب مشاغل حقوقی» بود و بر مسئله رضایت تمرکز داشت. این بخش شامل آیتمهایی بود که رضایت پاسخدهنده را در چندین حوزه مختلف بررسی میکرد، ازجمله رضایت شخص از تحصیلات حقوقیاش و انتخاب شغل وکالت. دو متغیّر حاصل اوّلیه رضایت شرکتکننده در شغل فعلی و در بُعدی گستردهتر رضایت از زندگی بود. سه جنبه شغل فعلی که از طریق تحلیل عامل موجود در پژوهش «اوّلین نتایج از مطالعات ملّی در باب مشاغل حقوقی» به دست آمده و معتبر شناخته شده بودند نیز در پژوهش ما مورد سنجش قرار گرفتند: «رضایت از محیط کاری» که مرتبط با پذیرش عملکرد محل کار بود، «رضایت از ماهیت شغلی» که بازتابدهنده علاقه درونی به کار بود، و «رضایت از رهیابی قدرت در کار» که میزان رضایت از پاداش و فرصتهای موجود برای پیشرفت را استحکام میبخشد. بهعلاوه، یک آیتم مجزّا به «تعادل میان زندگی حرفهای و زندگی فردی و خانوادگی» مربوط میشد.
بخشی که در پژوهش سال ۲۰۱۷ تازه بود، بررسی تغییرات در شرایط کار است. مطالعات طولی مانند پژوهش حاضر اغلب در تلاشند تا تغییرات در متغیّرهای فردی را در مراحل مختلف زمانی مورد ارزیابی قرار دهند و سعی دارند تا چنین تغییراتی را به سن، دوره یا تأثیرات گروه همکاران نسبت دهند. «تغییرات» به رشد سنی در طول زندگی انسان مربوط هستند؛ برای مثال، تفاوت میانگین بین افراد بیست و پنج ساله و پنجاه ساله.
تأثیرهای «دوره زمانی»، به تجربه مشترک مربوط به وقایع تاریخی برجسته مربوط میشود. ما تلاش داشتیم تا تأثیرات دورهای را در زندگی و رضایت شغلی سوژههای خود از طریق این پرسش شناسایی کنیم: «آخرین باری که پژوهش «طبقهبندی مطالعاتی سال ۱۹۹۰» را پذیرفتید، دقیقاً پیش از آغاز «رکود بزرگ اقتصادی» در سال ۲۰۰۷ بود. برخی مشاهدهکنندگان بر این باورند که محیط کاری از زمان آغاز رکود بزرگ اقتصادی تغییرات عمدهای داشته است. آیا شما تاکنون در محیط کاری خود طی ۱۰ سال گذشته تغییراتی که ذکر شده را تجربه کردهاید؟»
بر اساس گزارشهای عمومی و آکادمیک بسیاری که صورت گرفته، ما بر سه تأثیر دورهای ممکن تمرکز کردیم: ۱٫تأکید فزاینده بر روند جهانیسازی (مثلاً تعاملات بینالمللی بیشتر، اتکای بیشتر بر معاهدات تجاری بینالمللی)؛ ۲٫ استفاده روزافزون از تکنولوژی (مثلاً بازبینی اسناد با استفاده از کامپیوتر، استفاده بیشتر از خدمات غیرحقوقی)؛ و ۳٫ تأکید بیشتر بر ثبات اقتصادی (مثلاً شرکتهای بیشتر که در بافت درون سازمانی به امور حقوقی میپردازند، استفاده بیشتر از خدمات حقوقی غیرسنّتی).
برای هر یک از این تغییرات دورهای بالقوّه، میتوانیم این پرسشها را مطرح کنیم که آیا سوژههای ما هیچ تغییری را تجربه نکردهاند، تغییرات کوچکی را تجربه کردهاند یا تغییرات چشمگیر یا ژرفی را در محیط کاری خود طی دهه گذشته از سر گذراندهاند. اگر هر نوع تغییری روی داده، پرسش ما این است که: «این تغییرات چگونه بر شخصیت شما تأثیر گذاشتهاند؟» و پاسخ ما معیاری است پنج درجهای که طیف «بسیار مثبت» تا «بسیار منفی» را در برمیگیرد.
دربُعد ابزاری تحقیق، اظهارات مکتوب شخصی از شرکتکنندگان خواسته شد.
الف. پیشزمینه شخصی
در زمان تکمیل پژوهش سال ۲۰۱۷، میانگین سنّ فارغالتحصیلان برابر با ۵۳٫۷ بود. اغلب شرکتکنندگان (۸۵٫۵ درصد) در آن زمان متأهّل یا در رابطهای متعهدانه بودند. اطّلاعات درباره فرزندان از هر سنّی که در خانه والدین خود زندگی میکردند از سوی ۱۹۵ تن از شرکتکنندگان ارائه شد (۱۲۲ مرد و ۷۳ زن). از میان مردان، ۸۴ نفر (۶۸٫۹ درصد)، فرزندانشان در خانه زندگی میکردند. از ۷۳ نفر زن نیز فرزندان ۳۸ نفر (۵۲٫۱ درصد) در خانه ایشان زندگی میکردند. تفاوت جنسیتی در مورد فرزندانی که در خانه زندگی میکردند، اساسی است. این امر را به طور نسبی میتوان به وسیله ارتباط میان جنسیت و طلاق (و ازدواج نکردن) توصیف کرد که خود به نداشتن فرزند در خانه مرتبط است. تنها ۲٫۳ درصد از مردان بودند که طلاق گرفته و مجدداً ازدواج نکرده بودند. زنان در مقایسه با آنها ۱۲.۳ درصد را به خود اختصاص میدادند. از میان افراد طلاقگرفته، ۲۵٫۰ درصد فرزندانی در خانه داشتند. این رقم در افرادی که طلاق نگرفته بودند ۶۵٫۰ درصد بود.
شرکتکنندگان دارای همسر/شریک زندگی (تعداد = ۱۸۱ نفر) درباره وضعیت شغلی همسر/شریک زندگی خود اطلاعاتی در اختیار دادند. از میان ۱۱۴ مرد که در گزارش مزبور حضور داشتند، ۳۵ نفر (۳۰٫۷ درصد) همسری داشتند که به صورت تماموقت کار میکرد، ۲۷ نفر (۲۳٫۷ درصد) زوجی داشتند که به صورت نیمهوقت کار میکرد و ۵۲ نفر (۴۵٫۶ درصد) همسری داشتند که در خارج از خانه کار نمیکرد. از میان ۶۷ زن موجود در گزارش، ۵۲ نفر (۷۷٫۶ درصد) همسری داشتند که به صورت تماموقت کار میکرد، ۵ نفر (۷٫۵ درصد) زوجی داشتند که به صورت نیمه وقت کار میکرد و ۱۰ نفر (۱۴٫۹ درصد) زوجی داشتند که خارج از خانه کار نمیکرد. تفاوت جنسیتی از لحاظ آماری قابل توجه است.
میانگین کلّ درآمد خانوار پیش از پرداخت مالیات در سال ۲۰۱۶ میلادی برابر با ۳۵۰ هزار دلار بود. تقریباً یکچهارم شرکتکنندگان پیش از پرداخت مالیات درآمدی برابر یا کمتر از ۱۵۰ هزار دلار داشتند و حدود یکچهارم دیگر بیش از ۶۵۰ هزار دلار درآمد داشتند. سیوشش شرکتکننده (۱۷٫۷ درصد) درآمد سالیانهای برابر با یکمیلیون دلار یا بیشتر را گزارش کردند. در میزان درآمد خانوار گزارش شده، هیچگونه تفاوت جنسیتی چشمگیری دیده نمیشد.
نرخ وضعیت سلامت آنها نشان میداد که ۱۰۹ شرکتکننده (۵۲٫۷ درصد) سلامت عالی، ۸۶ نفر (۴۱٫۶ درصد) سلامت خوب، ۱۲ نفر (۵٫۸ درصد) سلامت نسبتاً خوب را گزارش کردند و هیچیک هم وضعیت ناسالم را گزارش نکردند. تفاوت جنسیتی عمدهای نیز در وضعیت سلامت گزارش شده دیده نمیشد.
ب. وضعیت کاری فعلی
در هنگام انجام پژوهش سال ۲۰۱۷ میلادی، ۱۲۲ نفر مرد (۹۶٫۱ درصد) و ۴۹ نفر زن (۷۰٫۰ درصد) بهصورت تماموقت کار میکردند، ۳ نفر (۲٫۴ درصد) مرد و ۱۶ نفر (۲۲٫۹ درصد) زن به صورت نیمه وقت کار میکردند و ۲ نفر (۱٫۶ درصد) مرد و ۵ نفر (۷٫۱ درصد) زن خارج از خانه کار نمیکردند. این تفاوتها از لحاظ آماری چشمگیر بودند.
همانطور که در پژوهش ۲۰۰۷ گزارش کردیم، حضور کودکان در خانه هیچ ارتباطی با نرخ استخدام تماموقت مردان نداشت اما ارتباط منفی عمیقی با استخدام تماموقت زنان داشت. پژوهش ۲۰۱۷ فرصتی را فراهم کرد تا این یافته پیشین را دوباره بیازماییم.
نتایج نشان داد که حضور کودکان در خانه هیچ ارتباطی با نرخ استخدام تماموقت مردان در تحقیق سال ۲۰۰۷ ندارد (۹۶٫۴ درصد از مردانی که فرزندی در خانه نداشتند و ۹۹٫۲ درصد از مردان دارای فرزند در خانه به صورت تماموقت کار میکردند). در مقابل، حضور فرزندان در خانه رابطه معناداری با نرخ استخدام تماموقت زنان همین تحقیق دارد (۹۵ درصد زنان بدون فرزند در خانه و ۵۰ درصد زنان با فرزند در خانه بهصورت تماموقت کار میکردند).
پژوهش سال ۲۰۱۷ میلادی یافتههای مرتبط با حضور فرزندان در خانه را تکرار میکند و بر این اساس هیچ نوع تأثیری بر نرخ استخدام تماموقت مردان ندارد، با این وجود در سال ۲۰۱۷ نرخ اشتغال تماموقت زنان بدون فرزند در خانه از ۹۵٫۰ درصد به ۷۵٫۸ درصد کاهش یافت، در حالی که نرخ استخدام تماموقت زنان دارای فرزند در خانه از ۵۰ درصد به ۶۱٫۲ درصد افزایش یافت. تفاوت میان نرخ استخدام تماموقت زنان با فرزند و بیفرزند در خانه، که در سال ۲۰۰۷ بسیار چشمگیر و معنادار بود، در سال ۲۰۱۷ دیگر از لحاظ آماری اساسی نبود.
از میان ۲۱ زن دارای فرزند در خانه که در سال ۲۰۰۷ به صورت تماموقت کار میکردند، ۱۴ زن (معادل ۶۶٫۷ درصد) هنوز هم به صورت تماموقت در سال ۲۰۱۷ استخدام نشده بودند؛ در همین حال ۷ زن (معادل ۳۳٫۳ درصد) تا سال ۲۰۱۷ میلادی به کار تماموقت خود بازگشته بودند. ۱۴ زن دارای فرزند که در سال ۲۰۰۷ به صورت تماموقت کار نمیکردند و در سال ۲۰۱۷ کار تماموقت نداشتند متوسّط درآمد خانوار معادل ۵۱۸ هزار دلار داشتند، بیشتر از متوسّط درآمد خانوار معادل ۴۴۳ هزار دلار برای ۷ زن که تا سال ۲۰۱۷ به کار تماموقت خود بازگشته بودند. یک فرضیه معقول این است که زنان دارای فرزند که در سال ۲۰۰۷ میلادی به صورت تماموقت شاغل نبودند و در سال ۲۰۱۷ نیز در حال اشتغال تماموقت نبودند، نیاز مالی برای کار تماموقت احساس نمیکردند.
شرکتکنندگان حاضر در این تحقیق، اعم از مردان و زنان،بهطور متوسّط ۱۳٫۶ سال برای کارفرمایان فعلی خود کار کرده بودند. اکثر آنها (۶۴٫۷ درصد) هنوز هم در همان سازمان مشغول به کار هستند که آنها را در سال ۲۰۰۷ میلادی استخدام کرده بود؛ امّا یک سوّم آنها (۳۵٫۳ درصد) طی دهه گذشته کارفرمایان خود را تغییر دادهاند. مؤسسههای خصوصی بزرگ (۳۱٫۲ درصد) و شرکتهای تجاری (۲۳٫۲ درصد) محیطهای اصلی اشتغال مردان هستند و مؤسسههای خصوصی کوچک (۲۳٫۱ درصد) و دیگر شرکتها (۳۰٫۸ درصد) بیشترین محیطهایی هستند که زنان در آنها مشغول به کارند.
درحالیکه برای سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۱۶ حقوق دریافتی زنان بهطور متوسّط نسبت به مردان کمتر است، درصد افزایش حقوق متناسب با تورّم از سال ۲۰۰۶ تا سال ۲۰۱۶ برای هر محیط کاری غیر از تجارت برای زنان بیشتر از مردان است.
ج – تغییر در شرایط کاری (۲۰۱۷ – ۲۰۰۷)
از میان ۱۸۹ فارغالتحصیل که به پرسشهای مربوط به تغییرات صورت گرفته در محیط کاریشان از سال ۲۰۰۷ میلادی پاسخ دادند، پاسخهای زیر بهدست آمد:
۱ – تأکید فزاینده بر روند جهانیسازی
بیشتر فارغالتحصیلان (۷۴٫۸ درصد) یا معتقد بودند شرایط کاری آنها طی دهه گذشته هیچ تغییری ناشی از تأکید فزاینده بر روند جهانیسازی نداشته است یا این تغییرات را اندک توصیف کردند. آن دسته از تغییراتی که بهواسطه جهانیسازی روی دادند بر ۴۱٫۸ درصد فارغالتحصیلان تأثیری مثبت داشتند؛ ۴۸٫۴ درصد از آنها نه تغییری مثبت حس کردند و نه تغییری منفی؛ و ۹٫۹ درصد از آنها تأثیری منفی ولی متعادل و ملایم را احساس کردند. هیچ یک از آنها هم تأثیر منفی شدیدی را گزارش نکرد.
۲ – استفاده روزافزون از تکنولوژی
۳۳٫۸ درصد از فارغالتحصیلان در محیط کاری خود طی دهه گذشته تغییری ناشی از کابرد زیاد فناوری احساس نکرده (۵٫۳ درصد) یا تغییرات اندکی را احساس کردند (۲۸٫۶ درصد). تغییرات چشمگیر از سوی ۵۱٫۹ درصد و تغییرات ژرف توسّط ۱۴٫۳ درصد از فارغالتحصیلان گزارش شد. آن دسته از تغییراتی که بر اساس عامل استفاده روزافزون از تکنولوژی گزارش شد بر ۷۲٫۵ درصد فارغالتحصیلان تأثیر مثبت داشت (۲۱٫۴ درصد تأثیر بسیار مثبت؛ ۵۱٫۱ درصد تأثیر مثبت ملایم)، ۲۰٫۹ درصد از فارغالتحصیلان نه تأثیر مثبت و نه تأثیر منفی را گزارش کردند و ۶٫۶ درصد آنها تأثیر منفی (۵٫۵ تأثیر منفی ملایم و ۱٫۱ تأثیر منفی شدید) را گزارش کردند.
۳ – تأکید بیشتر بر ثبات اقتصادی
۶۸٫۸ درصد از فارغالتحصیلان گزارش کردهاند که در محیط کاری خود طی دهه گذشته یا تغییری ناشی از تأکید بیشتر بر ثبات اقتصادی احساس نکردهاند یا تنها تغییرات اندکی را دیدهاند. تغییرات چشمگیر ناشی از این عامل تنها ۲۳٫۱ درصد اعلام شده است و تغییرات ژرف نیز آماری معادل ۸٫۱ درصد داشته است. تغییرات ناشی از عامل اقتصادی بر ۱۵٫۶ درصد از فارغالتحصیلان تغییر مثبت داشته است؛ ۳۲ درصد از آنها نه تغییری مثبت گزارش کردهاند و نه تغییری منفی؛ و ۵۲٫۴ درصد هم تغییر منفی گزارش کردهاند.
۷۶٫۷ درصد از شرکتکنندگانی که در مؤسسههای حقوقی بزرگ خصوصی کار میکردند به دلیل تأکید قویتر بر ثبات اقتصادی یا «تأثیر منفی ملایم» یا «تأثیر منفی شدید» را تجربه میکردند که این مورد در مقایسه با ۳۸٫۴ درصد از شرکتکنندگانی که در محیطهای دیگر کار میکردند، تفاوتی است که از لحاظ آماری چشمگیر به نظر میآید.
د . رضایت شغلی
بهطور کلّی ۷۷٫۴ درصد از تمام شرکتکنندگان (۸۱ درصد از مردان و ۷۱٫۸ درصد از زنان) در حد خیلی زیاد یا متوسط از تصمیم خود مبنی بر انتخاب این شغل رضایت داشتند. تنها ۱۵ درصد (۱۳٫۲ درصد از مردان و ۱۷٫۹ درصد از زنان) در حد خیلی زیاد یا متوسط از تصمیم خود مبنی بر انتخاب این شغل ناراضی بودند. هیچ تفاوت چشمگیری در عامل جنسیت در ارتباط با رضایت افراد برای انتخاب شغل وکالت دیده نمیشود.
همانطور که در بالا توضیح داده شد، سه بُعد رضایت شغلی جاری مورد سنجش و ارزیابی قرار گرفتند. آیتمهای مورد نظر برای هر بُعد از «رضایت از محیط کاری» انتخاب شدند که دغدغه اصلی آن پذیرش شرایط کاری محیط کار بود. «رضایت از ماهیت شغلی» انعکاسدهنده علاقه درونی به کار است و «رضایت از رهیابی قدرت در کار» عاملی دیگر است که نرخ رضایت از فرصتها و پاداشهای کاری برای پیشرفت را تجسم میبخشد. بهعلاوه، یک آیتم جدید و منفرد در رابطه با احساس رضایت یعنی «تعادل میان زندگی حرفهای و شخصی یا زندگی خانوادگی» نیز مورد بررسی قرار گرفت. هر آیتم هم در مقیاسی با ۷ نمره مختلف بررسی شد؛ از ۱ (به شدّت ناراضی) تا ۷ (به شدّت راضی).
امتیاز کلّی میانگین در رابطه با بُعد رضایت شغلی برابر با ۵٫۶ است؛ نمره میانگین برای مردان ۵٫۶ و برای زنان ۵٫۴ است. در رابطه با رضایت از زمینه کاری، امتیاز میانگین برابر با ۵٫۷ بوده که برای مردان این عدد برابر با ۵٫۷ و برای زنان برابر با ۵٫۶ است. در ارتباط با فاکتور رضایت از رهیابی قدرت در کار، میانگین کلّی برابر با ۴٫۹، میانگین برای مردان ۵ و برای زنان ۴٫۷ است. تفاوت جنسیتی چشمگیری در رابطه با میانگین ترکیبی این ابعاد رضایت شغلی یا تعادل کار/شغل دیده نمیشود. با این وجود، در یک آیتم خاص زنان بهشکل قابل توجهی عدد کمتری را نسبت به مردان نشان دادند: رضایت از دستمزد که شامل حقوق، مزایا و پاداش میشد. امتیاز میانگین برای رضایت پاداش برابر ۴٫۸ برای زنان بود که برای مردان ۵٫۳ بود و تفاوت چشمگیری را از لحاظ آماری نشان میداد.
ه . رضایت از زندگی
برای اندازهگیری «رضایت از زندگی» از مقیاسی استفاده میکنیم که دارای پنج بخش است و هر بخش از ۱ تا ۷ رتبهبندی میشود. عدد ۱ به معنای «بهشدت مخالف»، ۴ به معنای «نه موافق و نه مخالف» و عدد۷ به معنای «بهشدت موافق» هستند. امتیاز میانگین کلّی برابر با ۵٫۴ میباشد. عدد میانگین برای مردان ۵٫۳ و برای زنان ۵٫۵ هستند که از لحاظ آماری تفاوت چشمگیری ندارند. ۹۰٫۸ درصد شرکتکنندگان در پژوهش (۸۹٫۱ درصد مردان و ۹۳٫۸ درصد زنان) از سطح زندگی خود رضایت دارند و ۹٫۱ درصد از آنها (شامل ۱۰٫۹ درصد از مردان و ۶٫۳ درصد از زنان) از زندگی خود ناراضی هستند.
مقایسه پژوهشهای انجام شده در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۷ و پاسخهای برآمده از آنها نشان میدهند که در طول زمان میتوان هم در رضایت شغلی و هم در رضایت از سطح زندگی ثبات قابل ملاحظهای را مشاهده کرد.
-
بحث
این پژوهش نسبت به اکثر پژوهشهای صورت گرفته در باب رضایت وکلا سه تمایز مهم دارد؛ اولاً، از ارزیابی طولی با سنجشهای تکرار شده بهره میبرد تا همان شرکتکنندگانی را دنبال کند که وارد دانشکده حقوق شدند و سه سال بعد از دانشکده فارغالتحصیل شدند، ۱۷ سال فعّالیت حرفهای خود را ادامه دادند و در حال حاضر هم ۲۷ سال است که بهعنوان وکیل دادگستری زندگی حرفهای خود را میگذرانند. ثانیاً، این تحقیق بر روی نمونه آماری قابل توجّهی صورت گرفت که ۱۰۰ درصد فارغالتحصیلان زنده کلاسهای درسی دانشکده حقوق را شامل میشد که توانسته بودند در سال ۲۰۰۷ میلادی پاسخگوی پژوهش باشند. دست آخر، این پژوهش از ارزیابیهای تجربی معتبر، هم برای رضایت شغلی و هم برای رضایت از سطح زندگی، بهره گرفته است.
همچنین اذعان میکنیم که محدودیتهای عمدهای بر تحقیق ما وارد بودند؛ تنها یک کلاس آن هم در یک دانشکده مورد بررسی قرار گرفت. بررسی کلاسهای مختلف در دانشکدهای یکسان یا کلاسی یکسان در دانشکدههای مختلف شاید نتایج متفاوتی به ارمغان بیاورد.
در این بحث، ما مجدداً به نتایج اصلی بررسی خود در دهه گذشته رسیدهایم، زمانی که میانگین سن شرکتکنندگان تحقیق ما ۴۳ سال بود.
الف. فارغالتحصیلان حقوق مسیرهای شغلی متفاوتی را انتخاب میکنند
یکسوّم تمام شرکتکنندگان طی دهه گذشته کارفرمای خود را تغییر دادهاند، اما تغییر در نوع سازمانی که در آن استخدام شده بودند به اندازه تغییر در اولین شغل شرکتکنندگان پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۹۰ و شغل ثابتشان در سال ۲۰۰۷ مؤثر و شدید نبود. با این حال، تغییرات ملایم در محیط کاری همچنان در حال روی دادن است: بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۷، استخدام در مؤسسههای حقوقی کوچک خصوصی از ۱۸ به ۱۴٫۷ درصد کاهش یافت و در شرکتهای تجاری از ۲۵ به ۲۰٫۵ درصد تغییر یافت؛ درحالیکه سایر محیطهای کاری (مثلاً محیطهای آکادمیک، غیر انتفاعی، و مشاوران خویشفرما) افزایش درصدی از ۱۶ به ۲۲٫۶ را نشان میدادند.
ب. تفاوتهای جنسیتی در زندگی شخصی و حرفهای وکلا فراگیر است
در سال ۲۰۱۷، ۹۶٫۱ درصد از مردان و ۷۰ درصد از زنان به صورت تماموقت کار میکردند. پژوهش حاضر یافتههای تحقیق سال ۲۰۰۷ را تکرار کرده است که بر اساس آن حضور فرزندان در خانه هیچ تأثیری بر نرخ استخدام تماموقت میان مردان نداشته اما تأثیری قوی بر اشتغال تماموقت زنان داشته است. با این وجود، همچنین دریافتیم که نرخ اشتغال تماموقت زنان دارای فرزند در خانه از ۵۰ درصد در سال ۲۰۰۷ به ۶۱٫۲ درصد در سال ۲۰۱۷ تغییر کرده بود. بهعلاوه از میان ۲۱ زنی که فرزندانشان در خانه زندگی میکردند و در سال ۲۰۰۷ به صورت تماموقت کار نمیکردند، ۷ نفر در دهه بعد به کار تماموقت خود بازگشتند و تمامی آنها توانستند موقعیتهای حقوقی یا شرکتی کسب کنند.
میانگین حقوق زنان هنوز هم در مقایسه با مردان پایینتر است، گرچه این شکاف در حال کم شدن است.
ج. شرایط کاری در مؤسسههای حقوقی خصوصی بزرگ یک مشکل است؛ شاید مشکلی برای تمام وکلا
ما تاکنون سه عامل اثرگذار بالقوه را که طی دهه مزبور از سال ۲۰۰۷ اتّفاق افتاده است و شاید بر شرایط کاری شرکتکنندگان حاضر در پژوهش ما تأثیر گذارده باشد، بررسی کردهایم: ۱ . تأکید فزاینده بر روند جهانیسازی؛ ۲٫ استفاده روزافزون از تکنولوژی؛ ۳ . تأکید بیشتر بر ثبات اقتصادی.
دریافتیم که تقریباً تمام شرکتکنندگان (۹۶٫۳ درصد) حدّاقل یکی از این تغییرات را در محیط کاری خود طی دهه گذشته گزارش کردهاند: یک چهارم جمعیت تحقیق ما تجربهای از تأکید فزاینده بر روند جهانی سازی را گزارش دادهاند؛ دو سوّم آنها استفاده روزافزون از تکنولوژی و یک سوّم هم تجربه تأکید بیشتر بر ثبات اقتصادی را گزارش کردهاند.
از میان آن دسته از افرادی که تأکید فزاینده بر روند جهانی سازی را تجربه کردند، تقریباً ۴۰ درصد آن را تغییری در جهت مثبت و ۱۰ درصد در جهت منفی توصیف کردند (باقی آنها موضعی خنثی اتّخاذ نمودند). از میان آنهایی که استفاده روزافزون از تکنولوژی را تجربه کردند، تعداد بیشتر، تقریباً ۷۰ درصدشان، تغییر مثبت و ۱۰ درصد نیز تغییر منفی را گزارش کردند (مابقی این جمعیت آماری، موضعی خنثی داشتند). اما از میان شرکتکنندگانی که تأکید بیشتر بر ثبات اقتصادی را تجربه کردند، تنها ۱۶ درصد تغییرات را مثبت نشان دادند و نیمی از آنها (۵۲ درصد) تأثیر تغییرات بر خود را به صورت منفی تصویر کردند (مابقی موضعی خنثی داشتند). مشابه آنچه در پژوهش سال ۲۰۰۷ یافتیم، شرکتکنندگانی که در مؤسسههای حقوقی بزرگ خصوصی کار میکردند، در این زمینه نسبت به کسانی که در محیطهای دیگر کار میکردند، وضعیت بدتری داشتند. ۷۶٫۷ درصد از کسانی که در مؤسسههای حقوقی بزرگ خصوصی کار میکردند اعلام کردند تغییرات ناشی از بحرانهای اقتصادی بر آنها اثر منفی داشته که این آمار، بیش از دوبرابر کسانی بود که در سایر محیطهای کاری بودند (۳۸٫۴).
د – بهطور کلّی، رضایت شغلی وکلا نرخ بالایی دارد
بهطور کلّی، بیش از سه چهارم تمام شرکتکنندگان حاضر در پژوهش از تصمیم خود مبنی بر انتخاب شغل وکالت «یا بسیار راضی» یا «نسبتاً راضی» بودند. تقریباً ۹ نفر از هر ۱۰ نفر شرکتکننده با این نظر موافق بودند که دانشکده حقوق دانشگاه ویرجینیا به خوبی توانسته آنها را برای تصدّی مشاغل حقوقی آماده کند. بیش از ۹نفر از ۱۰ شرکتکننده موافق بودند که اعتبار و منزلت مرتبط با فارغالتحصیلی از دانشکده حقوق سود و منفعتی برای شغل آنها در بر داشته است. در هیچیک از این یافتهها، تفاوتهای عمدهای از لحاظ جنسیتی دیده نشد.
البتّه در این میان یک استثنا وجود داشت: رضایت زنان از پاداش مالی خود بهشکل چشمگیری کمتر از رضایت مردان بود. در مورد سنجش تعادل میان زندگی و شغل، شرکتکنندگان در امتیازدهی خود سمتوسویی مثبت را برگزیدند، بدون آنکه تمایز جنسیتی عمدهای موجود باشد.
ه . بهطور کلّی، رضایت از زندگی در میان وکلا، نرخ بالایی دارد
درست مثل رضایت شغلی، مقایسه پاسخهای شرکتکنندگان به پژوهشهای سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۷ طی مرور زمان در رابطه با رضایت از سطح زندگی نیز نرخ مشابهی را اعلام میکرد و از لحاظ آماری تفاوت چشمگیری میان افراد دیده نمیشود. بیش از ۹نفر از هر ۱۰ شرکتکننده از سطح زندگی خود رضایت داشتند و بیش از هفت نفر از ده نفر از زندگی خود «خیلی راضی» یا «خیلی خیلی راضی» بودهاند. در رابطه با رضایت از سطح زندگی تمایز جنسیتی چشمگیری دیده نمیشود.
[۱] .Will Meyerhofer, Way Worse than Being a Dentist: The Lawyer’s Quest for Meaning.
[۲] . Brian Cuban, the Addicted Lawyer: Tales of the Bar, Booze, Blow and Redemption.